سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مستان ِ عاشق

[ و به عبد اللّه پسر عباس در باره نظرى که داده بود و امام موافق آن نبود فرمود : ] تو راست که به من نظر دهى و اگر نپذیرفتم از من اطاعت کنى . [نهج البلاغه]

نگارش شده به دست: اهورا هخا

پارسه
شنبه 87 اسفند 3 6:36 عصر

بر گرفته از بلاگ تخت جمشید


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

پادشاهان هخامنشی
شنبه 87 اسفند 3 6:36 عصر

بر گرفته از بلاگ تخت جمشید

 

 


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

عکسی زیبا از تخت جمشید
شنبه 87 اسفند 3 6:36 عصر

بر گرفته از بلاگ تخت جمشید


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

دانلود فونت خط میخی
شنبه 87 اسفند 3 6:36 عصر

 

دانلود فونت خط میخی

 

دانلود

 

 بر گرفته از بلاگ تخت جمشید


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

((نخستین شواهد اهلی کردن جانوران به دست انسان از گنج در? هرسین ک
دوشنبه 87 بهمن 28 12:45 صبح

این تصویر از منزلگاه اینترنتی موز? ملی تاریخ طبیعی اسمیثسونین برداشته شده است

این عکس هوایی ، جایگاه باستانی "گنج دره" در درة کرمانشاه را نشان می دهد که در دهة 1970 میلادی حفاری شده است . پژوهشهای جدید مؤید این است که در اینجا انسان برای نخستین بار بر روی کرة خاک به اهلی کردن احشام پرداخته است (این عکس را "برایان هس" از دانشگاه آلاباما در بیرمنگهام در اختیار گذاشته است ) .

 

 

          در حدود 10000 سال پیش رابط? انسان با یکی از جانوران پیرامونش به نحوی سرنوشت ساز دستخوش دگرگونی شد . این انسان کهن در بخشهای پراکنده ای از کوهستان بزرگ زاگرس ، از شمال شرقی عراق تا غرب ایران امروزی مسکن داشت . پژوهشهای دکتر "مِلیندا زِدِر1 "، رئیس بخش باستانشناسی دنیای کهن و باستانشناسی حیات وحش در موزه ملی تاریخ طبیعی2 ، و دکتر " برایان هِس3 " از دانشگاه آلاباما واقع در بیرمنگهام4 ( در ایالات متحد? آمریکا ) ، این نکته را  بر ما آشکار می کند که گروهی از انسانها که از دوران نئاندرتالها در منطق? زاگرس به شکار بز می پرداختند ، در آن برهه از زمان دیگر به گله داری و پرورش این حیوان رو آورده بودند . یافته های ایشان حاکی از یک تغییر تدریجی است که در پی آن تاثیری ماندگار هم بر گروه مردمان و هم بر زیست بوم منطقه برجای ماند ، منطقه ای که اکنون نیز زیستگاه طبیعی بزهای وحشی به شمار می آید . نتایج حاصل از پژوهشهای مذکور در شمار? مورخ 24 مارس سال 2000 نشری? "سایِنس5" به چاپ رسیده است .

باستانشناسان مدتها نتوانسته بودند بر سر شناسایی نخستین نمونه های اهلی کردن حیوانات و تعیین خاستگاه دامداری از میان سرزمینهای مختلف در سراسر دنیا ، از نواحی حاصلخیز شرق نزدیک گرفته تا منتها الیه آمریکای جنوبی به توافق برسند . آنها معمولاً اینگونه فرض می کردند که حیوانات اهلی نسبت به نسلهای قبلی یا نمونه های همزمان ولی وحشی خود جثه کوچکتری دارند . پژوهش تاز? "زدر" و "هس" این فرض را دست کم در مورد بزها که نخستین احشام اهلی شده به دست انسان دانسته می شوند ، زیر سؤال می برد که آیا کوچکتر شدن جثه را به راستی می توان به عنوان نشانه ای قابل اعتماد برای یافتن اولین شواهد اهلی کردن این حیوان دانست یا نه ؟ با مقایس? استخوان بندی بزهای امروزی اهلی و وحشی با یکدیگر و ثبت آمار جنسیت و سن آنها ، دکتر زدر به این نتیجه رسید که جنسیت ، اصلی ترین عامل موثر بر جث? حیوان است نه اهلی یا وحشی بودن آن . به علاوه او می توانست از وضعیت جوش خوردگی بخشهایی از بقایای استخوان بندی حیوان مرده به نتایجی در مورد سن آن به هنگام مرگ دست یابد . بنابراین توانست به الگویی برای چگونگی ذبح احشام در آن ایام بر اساس جنسیت آنها دست پیدا کند و بررسی این الگو ، روشی جایگزین و البته قابل اعتماد تر برای ردیابی جانوران اهلی شد? اولیه می باشد .

 

این تصویر از منزلگاه اینترنتی موز? ملی تاریخ طبیعی اسمیثسونین برداشته شده است

این تصویر نشان دهندة استخوانهای سم بز ( Capra Hircus ) است که در سکونتگاه ده هزارسالة گنج دره در کرمانشاه پیدا شده است که می توان با بررسی آنها دربارة خاستگاه اهلی کردن جانوران در منطقة جنوب غربی آسیا آگاهیهای تازه ای بدست آورد .

از روی اندازة استخوانهای بزهای وحشی امروزی می توان دانست که استخوان بزرگتر سمت راستی که قدمتی معادل 10000 سال دارد محتملاًمربوط به یک بز نر بوده ، و آن استخوان کوچکتر ازآن یک بز ماده . پایة جوش نخوردة سم بز نر یک نشانه بر روی استخوانهای این حیوان است که از کشته شدن آن پیش از رسیدن به سن بلوغ حکایت می کند . در حالیکه استخوان بز ماده جوش خورده و نشان از سن بیشتر آن در هنگام ذبح دارد . چنین روشی را امروزه گله داران به کار می برند و نرهای جوان را از دم تیغ می گذرانند اما کشتن ماده ها را به تاخیر می اندازند . (عکس از : "کارل هانسِن6" از "مؤسسة اسمیثسونیَن7")

 

اما مبنای قضاوت و فرضیات دکتر «زدر» چه بوده است ؟

 

او فرض را بر این گذاشت که یک شکارچی به دنبال شکارهای بزرگتر می گردد ؛ پس حیوان نر بالغ که با هربار شکار گوشت بیشتری نصیب او می کند ، برایش گزین? بهتری به حساب می آید ؛ اما در مقابل یک دامدار ( مانند دامداران امروزی ) به فکر ازدیاد و بزرگتر کردن گل? خویش است و احتمالاً بیشتر تمایل دارد که ماده ها را به همراه چندتایی حیوان نر ، برای بارور کردن آنها ، تا پس از سن بلوغ نگه دارد و نرهای دیگر را پیش از بلوغ ذبح کند و از گوشت آنها بهره مند شود . بنابراین با دو روش کشتار حیوانات نزد شکارگران و دامداران روبروایم که هرکدام نهایتاً باعث می شود در میان بقایای استخوانی جانوران ، درون کود? زباله های یک جایگاه باستانی که محل زندگی آن مردم بوده است ، الگوی مخصوصی قابل ردیابی باشد . بدین ترتیب می توان نشانه هایی از نخستین مراحل اهلی کردن حیوانات را در میان سوابق باستانشناختی شناسایی کرد که مربوط به زمانی پیش از بروز هرگونه تغییر محسوسی در جثه یا هیکل این جانوران اهلی شده می باشد .

 

با تکیه بر این روش تازه ، "زدر" و "هس" در جایگاه باستانی ده هزارسال? "گنج دره" در ارتفاعات کوهستان زاگرس نشان از روش کاملاً شناخته شد? گله داران امروزی در کشتن احشام یافتند ، روشی که در آن نرهای جوان را می کشند و ماده ها را برای مدت زمانی بیشتر نگه می دارند . پس از قدمت یابی دقیق بقایای استخوانهای حیوان ، نخستین هنگام اهلی کردن بز را در همین کوهستانها در منطقه ای واقع در میان گستر? طبیعی زیست این گون? جانوری دانستند . از آن دوران کهن حدود 500 تا 1000 سال که گذشت ، مردم به همراه بزهایشان به سوی زمینهای پست جنوبی به راه افتادند و این حیوان را به خارج از زیستگاه طبیعی اش حرکت دادند . گله داری و توسع? روشهای تولید غذا برای شکارچیان پیشین ، منابع غذایی قابل اعتمادی فراهم آورد تا بتوانند جمعیت خود را افزون تر کنند و به مناطق جدید کوچ نمایند .

 

این تصویر از منزلگاه اینترنتی موز? ملی تاریخ طبیعی اسمیثسونین برداشته شده است

این تصویر نقشة بخشی از جنوب غربی ایران را نشان می دهد که در آن چند جایگاه باستانی واقع شده که بر مبنای پژوهش تازه ، این جایگاه ها شاهد پیدایی دامداری کهن بوده اند . گنج دره ، در ارتفاعات لرستان ، که در دل زیستگاه طبیعی بزها قرار گرفته بوده ، کهن ترین شواهد قابل اطمینان از اهلی کردن این حیوان را به دست می دهد . در آن روزگاران دور مدت زمانی گذشت تا گروهی از آن مردم باستان به همراه احشام خود که دیگر کاملاً اهلی شده بودند ، به سوی زمینهای پست تر مجاور کوچ کنند و در جایی مانند "تپه علی کُش" امروزی ساکن شوند . در اینجا نیز شواهدی از اهلی کردن بزها بدست آمده است اما طبق تحقیقات جدیدی که در مؤسسة "اسمیثْسونیَن" انجام شده بقایای بدست آمده در تپة علی کش دست کم پانصد  سال جدید تر از گنج دره است . (نقشه تهیه شده توسط : "مارسیا بِیکری8" از مؤسسة اسمیثسونین )

 

به این ترتیب تغییراتی که انسان و زیست بومش هریک شاهد آن بودند ، ازجمله گسترش اقتصاد کشاورزی ، کاهش  تنوع زیستی ، و توسع? شهرها ، می رفت تا از آن به بعد دیگر به بخشی لاینفک از زندگی انسان بدل شود .

اگر اصول و روشی که دکتر زدر و دکتر هس به کار بردند ، دربار? شواهد مربوط به گونه های جانوری اهلی شده در سایر نقاط جهان نیز به کار ببندیم ، احتمالاً بتوانیم آگاهی های بیشتری درباره تغییر بنیادی نحو? زندگی انسان کهن کسب کنیم . انسانی که پیش از آن برای مدت بیش از یک میلیون سال ، شکارگری آذوقه جوی بود ، و در برهه ای از زمان به کشت زمین و دامداری روی آورد . این تغییر عمده در سراسر تاریخ زندگی بشر یکی از اساسی ترین تحولات به شمار می آید که بر مبنای آن می توان دوران نوین زندگی انسان را از دوران قدیم بازشناخت .

 

پی نوشتها :

1 - Dr. Melinda Zeder ؛

2 - National Museum of Natural History, Smithsonian Institution,Washington,DC,USA ؛

3 - Dr. Brian Hesse ؛

4 - University of Alabama at Birmingham, Birmingham, AL , USA ؛

5 -  Science Magazine ؛

6 - Carl Hansen ؛

7 -  Smithsonian Institution ؛

8 - Marcia Bakry .

برگرفته از : www.amordadgan.com


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

(( خاستگاه ایرانی سلسل? پالاوا )) بخش نخست
دوشنبه 87 بهمن 28 12:40 صبح

تبار ایرانی پالاوائیان و برخی دیگر از مردمان شبه قار? هند

 

 

 

          شواهد تاریخی، انسان شناختی و زبان شناختی جدید، بیانگر این است که سلسلة «پالاوا1» از تبار پارتیان بوده اند و نام ‹‹پالاوا››  نیز صورتی دیگر از واژة شناخته شدة سانسکریت «پَـهْلَـوَه2»     می باشد. دکتر ‹‹کارنِگی›› ، ‹‹پَهْلووَه3››ها را همان مردمی می داند که به زبان پهلوی4 سخن می گفته اند و پهلوی نیز از جمله زبانهایی است که در ایران بدان تکلم می شده است ( پس ایشان همانها یا گروهی از آنانی هستندکه در زبان فارسی «پهلویان» خوانده می شوند م. ) . دکتر ‹‹بولِر›› نیز می گوید که ‹‹پـَهْلَوَه›› و اصل ایرانی آن ، یعنی «پَـهْلَـوْ 5» ، صورت تغییریافتة «پَـرْثَـوَه6» هستند . باید به این نکته توجه نمود که در نسخه های متفاوت «پورانا7»ها ، در جایی از واژة «پَـهلَـوَه» و در جای دیگر برای نامیدن همان گروه از مردم از واژة «پالاوا» استفاده شده است . ‹‹پالاوا››ها آن دسته از ‹‹پَهلَوَه››ها یا پهلویان بوده اند که هم پیمان با «سَکَه8»ها ( یا ‹‹سَکا››ها ) و «کَـمـبُجَـه9»ها، به تدریج در طی سده های دوم و یکم پیش از میلاد به درون شبه قاره نفوذ کردند و در سده های نخستین مسیحیت در جنوب و جنوب غربی هند مسکن گزیدند . در «مَـرْکِـنْـدِیا پورانا10» که یکی از پوراناها می باشد و نیز در «بْـرْهَت سَـمْهیتا11 »، آشکارا شواهدی است مبنی بر اینکه سکونتگاههای پَهلَوَه ها و کمبُجَه ها در جنوب غرب هندوستان امروزی بوده است .

و. د. مَـهاجان، در کتاب «هند باستان» خود ( صفحة 630 ) نقل کرده است که پادشاه «قَـنّـوج12»، بنام «یَـسُوَرمَـن13» ( که در قرن هشتم میلادی سلطنت می کرده است )، با شاه «مَگَذَه14»نبرد کرد . شاه «وَنْگَه15» ( یا سرزمین قدیم بنگال م. ) را بکشت ، به سواحل شرقی دست یافت ، شاه «دَکَـن16» را شکست داد ، از کوهستان «مَـلَـیَـه17» گذشت (کوهستانی که به احتمال در جهت شرقی ناحیة «مَـلِـبار18» و در جنوب «مَیسور19» باشد ) ، به دریای جنوبی رسید و با «پارَسیکَه20»ها نبرد کرد. آنگاه از ساکنان کوهستان «گات21»های غربی باج ستاند و سپس به سوی شمال راه سپرد تا به کرانه های رودخانة «ناربادا22» رسید.

بر مبنای شاهدی که آمد، یک بخش از پهلوَه ها (یعنی «پارَسیکَه»ها یا «پَـرَسیکَه»ها ) نیز پیشتر و در حدود ربع نخست سده هشتم در نواحی جنوبی هند ساکن بوده اند . پس چنین به نظر می آید که پالاواهای شهر «کانچی23» در واقع شاخه ای از پهلویان ایرانی بوده اند؛ کسانی که در گذر زمان به کیش هندو در آمدند و پیرو آئین برهمنی شدند .

دانشمند فرانسوی ‹‹ ژرژ کُئِدِه24›› ، همچون خیلی های دیگر ، پالاواها را با ایرانیانِ پهلوی یکی می پندارد و همچنین نسبت نزدیکی میان پالاواهای کانچی و فرمانروایان ‹‹کمبوجَه25›› در کشور کامبوج قائل است. این نکته حاکی از آن است که برخی خاندان های متهور و ماجراجو از میان کمبُجَه های هندی (که متحدان پهلوه ها بودند )، از راه دریا به هندوچین رفته ، پادشاهی ‹‹کمبوجَه›› را در شمال «فونان26» و در حدود سده های پنجم و ششم میلادی پی ریخته بودند.

همچنین منابع زبان «سینهالا27»ی باستانی ، شواهدی از مراکز سکونت کمبُجَه ها با قدمتی تا اوایل سده سوم پیش از میلاد ، به دست می دهند .

    برگرفته از :     wwwamordadgan.com   


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

((سپیده دم انسانیت ...)) بخش نخست
دوشنبه 87 بهمن 28 12:37 صبح

این تصویر که نمایند? جغرافیای محل کشف بقایای مورد بحث این مقاله است از منزلگاه اینترنتی مجل? تایم برداشته شده است

حدوداً 6 میلیون سال قبل بود که اجداد میمون نما و جنگل نشین انسان توانستند بر دو پای خود بایستند و راه بروند ...

 

منطق? ‹‹ اَواش میانه2 ›› ، درکشور اتیوپی و در حدود 80 کیلومتری شمال شرقی ‹‹ آدیس آبابا ›› ، منطقه ای است بسیار گرم و بدآب وهوا و غیر قابل سکونت ؛ سرزمینی است خشک و سنگلاخ ؛ گاه رودی در کناری دیده می شود و درختانی که فرصت یافته اند بر کران? آن برویند خودنمایی می کنند تا چهر? خشک این زمین را بر هم زنند . گهگاه نیز برکه هایی موقت در گوشه و کنار آن شکل می گیرند که دوامی ندارند . بخشهایی از سطح زمین پوشیده از گدازه های سرد و سخت است و بارانی که هر سال دوبار سیل آسا از راه می رسد و تپه ها را می فرساید و رسوبات آن را بر سر این گدازه ها می نشاند تا به تدریج روی آنها را بپوشاند و بیشتر و بیشتر مدفونشان کند . امروز چنین چشم اندازی پیش روی ما گسترده است اما 5 تا 6 میلیون سال پیش چهر? آن به کلی دیگرگون بوده است . نیروهای زمین ساختیِ دست اندرکار در آن دوران گاه این منطقه را به لرزه در می آورده و باعث فعالیتهای آتشفشانی می شده و جدای از آن ، زمین ناحیه را نیز به ارتفاعی حدود 1.5 کیلومتر بالاتر از سطح امروزی آن رانده بوده است . درنتیجه آب و هوای اینجا در آن هنگام خنک تر و مرطوب تر بوده ، درختان و بوته ها و چمنزارها سراسر آن را می پوشانده اند . طبیعی است که چنین سرزمین حاصلخیزی حیات جانوری پررونقی را نیز در دل خود می پرورانده است . جانوران نام آشنایی مثل فیلهای قدیمی و خرسهای غول پیکر و خلاصه از اسب و کرگدن گرفته تا خوک و موش و صدالبته میمونها در اینجا زندگی می کرده اند . به جز این حیوانات ، بسیاری پستانداران ناآشنای دیگر هم بوده اند که مدتها همراه بقیه به زندگی خود ادامه دادند اما امروز دیگر نسلشان منقرض شده است . در آن روزگار دست طبیعت آنگونه که دلش خواسته در نسل بشر دستکاری کرده تا شاید یکی از بزرگترین تحولات تکاملی انسان را در همین جایگاه رقم بزند . پیدا شدن یک گون? جدید از رست? نخستیان مربوط به حول و حوش همین دوران و همین جا در شرق آفریقا است ؛ گونه ای که با اینکه آنچنان از اسلاف میمون سانش قابل تمیز نبود اما یک تفاوت اساسی با آنها داشت و آن اینکه به جای جست زدن بر چهار دست و پا ، بر دو پایش می ایستاد و گام بر می داشت . دیگر اعضای خانواده که هنوز با سختی بر دست و پای خود حرکت می کردند هرگز نتوانستند از خاک فاصل? چندانی بگیرند و هیچگاه باهوش تر از آنچه بودند نشدند . اما این گون? جدید راه خود را آغاز کرده بود . هرچند میلیونها سال به درازا کشید اما در طی این مدت مدید هرچه می گذشت نوادگان او صاحب مغزی بزگتر و پیچیده تر می شدند و آنقدر گذشت تا دولت-شهرهای سومری پا به عرص? وجود گذاشتند و حکومتهای ایران و روم پدید آمدند و موتسارت چشم به این دنیا گشود و دست آخر نوبت به ما مردمان امروز رسید . اینها خطوط بسیار کلی خط سیر تکامل بشر است ، روندی که کلیات آن را اکثر دانشمندان چندده سال است که پذیرفته اند اما هنوز کسی نتوانسته به دقت تعیین کند که چه هنگام و چگونه و چرا نخستین گام در جدا شدن شاخه ای که به انسان امروزی انجامید طی شده است .

چند سال پیش یعنی در سال 2001 میلادی ، گزارشی از کشفیات مربوط به منطق? فوق الذکر در اتیوپی ، در نشری? نیچر ، روز 12ام جولای همان سال چاپ شد که امید به یافتن پاسخ این پرسشها را در دل دیرین شناسان قوت بیشتری بخشید . در اینجا از کمّ و کیف آنچه پژوهشگران دیرین شناسی موفق شدند در طی این برنام? اکتشافی در بار? نیاکان بسیار دور انسان امروزی بیابند آگاه می شویم :

یک دانشجوی دور? تحصیلات تکمیلی دانشگاه ‹‹ بِرکْلی ››  کالیفرنیا به نام ‹‹ یُهانِّس هایلی سِلاسی3 ›› ( که البته با آن امپراتور مشهور هیچ نسبتی ندارد! ) ، حین انجام فعالیتهای تحقیقاتی در یک گروه بین المللی که دانشمندان آمریکایی و اتیوپیایی مشترکاً رهبری آن را بر عهده داشتند ، موفق شد بقایایی را کشف کند که تا آنجا که دانسته های علمی روز معلوم می دارد ، ممکن است ازآنِ کهن ترین اجداد انسان باشد .  موجودی به قد و قوار? شامپانزه که در حدود 5.8 تا 5.2 میلیون سال قبل در جنگلهای کشور حبشه زندگی می کرده است . این زمان تقریباً یک و نیم میلیون سال کهن تر از قدیمی ترین نمونه ای است که تا پیش از این کشف در اختیار بود . تخمینی که دانشمندان برای زمان جدایی شاخ? انسانها از میمونها فرض می کنند نیز چیزی در همین حدود است . به زعم انسان شناسی به نام ‹‹ اُووِن لاوْجوی4 ›› از دانشگاه ایالتی ‹‹ کِنت ›› در ‹‹ اُهایُو ›› : " پیدا شدن سنگواره ای که متعلق به زمان انشعاب انسان از خانواد? اصلی اش باشد به راستی هیجان انگیز است . از زمان داروین تا کنون مردم همیشه به این فکر می کنند که کی و چرا  روزی از روزها انسان بر روی دو پای خود ایستاد ؟ برای دیرین شناسی مثل من یافتن پاسخ این پرسشها در حد یک رؤیا بود اما اکنون انگار به واقعیت پیوسته است . "

مطابق معمول یک چنین اکتشافاتی باید گفت که این بار هم هایلی سلاسی بدون قصد و برنامه ریزی قبلی موفق به یافتن این سنگواره ها شد . او در پی دریافتن و درک بهتر نحو? تغییرات و فعالیت سامانه های زیستی منطقه در دوران باستان بوده است که به این کشف غیر منتظره نایل می شود . آنگونه که خود می گوید : " من حتی فکر پیدا کردن گونه ای از خانواد? آدمیان ( یا انسان گونه ها5 ) را هم نمی کردم . من فقط می خواستم مقداری استخوانهای مهره داران قدیمی را پیدا کنم تا بتوانم پایان نامه ام را تکمیل کنم ." در هر حال وی در دسامبر1997 ، در محلی به نام ‹‹ اَلَیلا6 ›› ، بر زمین سنگلاخ منطقه قطعه ای از استخوان آروار? زیرین یک جانور را پیدا کرد و ماجرا به زبان خود او از این قرار است : " تازه پنج دقیقه بود که ما به آنجا رسیده بودیم و من تکه ای از استخوان فَکّ یک جاندار را پیدا کردم ، اما تا یک سال بعد از آن هم که استخوانهای بیشتری یافتیم و من به بررسی جدی آنها پرداختم نفهمیده بودم که واقعاً چه چیز ارزشمندی به دست آورده ام . "

گروه تحقیقاتی آنها در مجموع یازده نمونه از چندین محل بدست آورد که دست کم متعلق به پنج تا از آن موجودات بوده است و شامل همان استخوان آرواره و بقایای دندانها بر روی آن و نیز چند دندان مجزا و چندین استخوان دست و پا و سه تکه استخوان بازو و یک استخوان ترقوه می شود . از بخت خوش ، این سنگواره ها در میان رسوبات و لابلای لایه های خاکستر آتشفشانی به دام افتاده بود و این امکان وجود داشت که با استفاده از یک روش قدمت یابی به نام ‹‹ آرگون-آرگون ›› بتوان زمان زندگی صاحبان آنها را به دقت محاسبه کرد . لایه های مذکور در مناطقی که دچار فرسایش زیاد نشده اند هنوز هم دیده می شود و وجود آنها به دانشمندان این امکان را می دهد که تاریخ منطقه را از لحاظ زمین شناختی شناسایی کنند .  پژوهشگران به جهت حصول اطمینان بیشتر ، یک روش قدمت یابی دیگر نیز به کار گرفتند و علاوه بر آن بقایای مربوط به دیگر جاندارانی که در کنار بقایای آدم کهن دفن شده بود را نیز آزمودند و نتیج? هم? این بررسی ها اینکه قدمت اکثر این سنگواره ها در حدود 5.6 تا 5.8  میلیون سال بوده ، فقط یکی از آنها که استخوان انگشت پا می باشد و البته نقش مهمی هم در بررسی ها داشته ، چندصدهزار سال جدیدتر و کم قدمت تر از بقیه است . در پی پیکرشناسی موشکافان? این سنگواره های پراکنده ، بویژه آنچه از دندانهای این موجودات برجای مانده ، هایلی سِلاسی متقاعد شد که به راستی بازمانده های پیکر یکی از نیاکان دور انسان را کشف کرده است . این موجود اگرچه میمون نما بوده اما دندانهای نیش بالا و دندانهای آسیای کوچک پایینی او به شکلی است که نمون? آن را تنها در دندانهای تیر? ‹‹ آدمیان ›› متاخر و جدیدتر می توان یافت . این اصطلاح ‹‹ آدمیان ›› و یا معادل آن ‹‹ انسان گونه ها ›› را دانشمندان برای نامیدن خانواده و تیر? ما انسانها و پیشینیان غیرمیمونمان به کار   می برند . شکل دندانهای مذکور در سنگوار? بدست آمده با سنگواره های یافت شده از میمونهای قدیم و همینطور با میمونهای امروزی متفاوت است . نحو? سائیده شدن بعضی از دندانهای سنگواره شاهد خوبی بر جدایی آن از گروه میمونها به شمار می رود . ‹‹ تیم وایت7 ›› ، دیرین شناسی از دانشگاه ‹‹ برکلی ›› و استاد راهنمای پایان نام? هایلی سِلاسی می گوید که " دندانهای نیش بالایی هم? میمونها در حین عمل جویدن تیز می شود درحالیکه در انسان گونه ها چنین نیست . " یک نشان? دیگر ، بزرگتر بودن دندانهای عقبی نمون? بدست آمده در مقایسه با شامپانزه ها و باریک تر بودن دندانهای جلویی است که نشان دهند? عادتهای غذایی متفاوت با شامپانزه ها می باشد . بر این پایه می توان گفت که نیای کهن ما انواع غذاهای فیبری و لیف دار را مصرف می کرده ، در حالی  که شامپانزه ها معمولاً میوه ها و برگهای نرم را ترجیح می دهند .

هایلی سِلاسی استخوانها و دندانهای سنگوار? تازه را با نمونه های مربوط به ‹‹ آرْدی-پیثِکوس رامیدوس8 ›› که انسان گونه ای متعلق به 4.4 میلیون سال قبل است و در همان منطق? ‹‹ اَواش ›› مرکزی در اوایل ده? 90 میلادی کشف شده و حد نصاب قدمت سنگوار? خانواد? آدمیان را در آن زمان در اختیار داشت ، مقایسه نمود . او دریافت که این دو موجود بسیار به هم شباهت دارند اما دندانهای سنگواره ای که او یافته بود به دندان میمونها شبیه تر بود اما در عین حال با ویژگیهایی که برشمردیم تعلق آن به خانواد? میمونها را منتفی می ساخت . لازم به یادآوری است که     ‹‹ آردی-پیثِکوس رامیدوسْ ››  از سنگواره های هایلی سِلاسی کم قدمت تر و جدیدتر است .

هایلی سِلاسی با در نظر داشتن این تفاوتهای جزئی اما در عین حال بارز تصمیم گرفت که گونه ای را که یافته بود در همان گروه گون? قبلی دسته بندی کند و یا به عبارتی آن را صورتی دیگر از نوع همان ‹‹ رامیدوس ›› بداند و بر این اساس نام ‹‹ آرْدی-پیثِکوس رامیدوس کادابّا9 ›› را برای آن برگزید10. این نام برگرفته ازواژگان زبان محلی ‹‹ آفار11›› می باشد . ‹‹ آردی ›› در این زبان به معنای زمین یا کف است ؛ ‹‹ رامید ›› معنای ریشه می دهد و در این جا معنای خاستگاه و موطن از آن گرفته می شود و ‹‹ کادابّا ›› به معنای جدِّ اعلا است . پس بر اساس نامگذاریهای علمی که بعضاً عجیب و غریب هم از کار درمی آیند  نام گون? کم قدمت تر به صورت ‹‹آردی-پیثکوس رامیدوس رامیدوس›› درآمد وگون? قدیم تر ولی تازه یافته را با همان نام اما با پسوند ‹‹ کادابّا ›› نامیدند . جای تأسف است که هایلی سِلاسی و همکارانش به قدر کافی برای بازسازی ریخت دقیق ‹‹ کادابّا ›› بقایای استخوانی نیافته اند . اما دربار? او   می دانند که جثه اش به انداز? شامپانزه های معمولی امروزی بوده است که در حالت ایستاده قامتشان به طور متوسط به بیش از صدو پانزده سانتی متر می رسد . این تقریباً همان جث? وابست? نزدیکش ‹‹ آ. رامیدوس رامیدوس ›› است . اما نسبت به یکی از مادربزرگهای 3.2 میلیون سال? انسان که به نام ‹‹ لوسی ›› شناخته می شود و بقایای وی را حدود 50 مایل دورتر از همین محل و در سال 1974 یافته اند ، حدود بیست درصد بلندقامت تر به نظر می رسد ؛ بدین معنی که همراستایی بیشتری با خط سیر تکامل بشر دارد . حجم مغز ‹‹ کادابّا ›› و همینطور نسبت طول بازوها و پاهایش به طول کل بدن نیز احتمالاً همانند شامپانزه ها بوده است . اما نکت? مهم در اینجاست که برخلاف شامپانزه ها و یا دیگر میمونهای امروزی که بر چهار دست و پا حرکت می کنند ، کادابّا به احتمال قریب به یقین راست قامت بوده و بیشتر اوقات خود را بر روی دوپا راه می رفته است . این نکته از استخوان یک اینچی بند انگشت پای او دریافته می شود . روش راه رفتن و حرکت کردن  رو به جلو در یک نخستی دوپا ( مانند انسان! ) اینگونه است که پنج? پا را بر روی زمین نگه می دارد و پاشنه را بلند می کند . در این نحو? حرکت ، پنج? پا آخر سر از روی زمین جدا شده باعث می شود که استخوانهای بخش میانی کف پا شکل خاصی به خود بگیرند و این شکل را به راحتی می توان در استخوان یافت شد? انگشت پا مشاهده کرد . هایلی سِلاسی در این مورد چنین توضیح می دهد : " اگر شما استخوان دست و پای یک شامپانزه را با هم مقایسه کنید ، خواهید دید که تفاوت چندانی ندارند چراکه هردو برای یک منظور به کار گرفته می شوند " ، که مقصود عمل گرفتن است ، و او می افزاید که " در انسان گونه ها  انگشتان دست و پا به هیچ وجه مانند یکدیگر نیستند  " .

هنوز نحو? راه رفتن این انسان گونه دقیقاً معلوم نیست ولی می توان گفت که با تفاوتهای استخوان بندی آن با انسان امروزی طبعاً نحو? راه رفتن او نیز متفاوت بوده است . ریزه کاریهای زندگی ‹‹ کادابّا ›› در پرد? حدس و گمان باقی می ماند اما شکی نیست بسیاری از رفتارهای او همانند شامپانزه های کنونی بوده است . احتمالاً گاهی وقت خود را روی درختها می گذرانده و شاید در دسته های اجتماعی بزرگ زندگی می کرده که از هردو جنس نر و ماده تشکیل می شده است . نرهای هر دسته نیز به جای نزاع با هم بر سر تصاحب ماده ها ، با هم یکی بوده اند تا گروه را در برابر حمل? درندگان محافظت کنند و با هم به جستجوی خوراک بپردازند و گاهی هم دست جمعی شکار کنند . اما ‹‹کادابّا››  با قامتی راست گام برمی داشته و این خود بسیار پراهمیت است .

دیرین شناسان حدود دو قرن است بر این گمانند که نقط? سرنوشت ساز تکامل ، که راه بشر را از میمونها جدا کرد ، کندن دستها از زمین و ایستادن او بر روی دوپا بوده است . تمام سنگواره هایی هم که تا ده? 1890 میلادی بدست می آمد ، یعنی تا زمانی که بقایای انسان قدیم جاوه نیزکشف شد ، مؤید این نظر بودند و این چنین بود تا ربع قرن پیش که استخوانهای ‹‹ لوسی12 ›› را یافتند و شگفت اینکه استخوانبندی او در مقام مقایسه بسیارکامل بود و این کشف بازهم بیش از پیش نظر دیرین شناسان را قوام بخشید . جمجم? لوسی آشکارا به مانند میمونها بود اما او قامتی ایستاده داشت .

اما شناخت دلیل و انگیز? برخاستن آن موجودات بر روی دوپا به این سادگی ها میسر نبوده است . نظری? سنتی ، مدام روی این نکته اصرار کرده است که در اوان پیدایی نخستین نیاکان انسان ، از رطوبت آب و هوای شرق آفریقا بسیار کاسته شده بود . این تغییرات آب و هوایی پوشش گیاهی را از حالت جنگلی به علفزارها تبدیل می کرد و بر این اساس نظری? تکامل اینچنین ادامه می یابد که نیاکان اولی? ما مجبور می شدند خود را با وضعیت جدید وفق دهند . آنها یاد گرفتند که قامت خود را بالا بکشند تا از فراز مرغزارها بتوانند شکارچیان و درندگان کمین گرفته را ببینند ؛ علاوه بر این شاید قامت ایستاد? یک جانور به او کمک می کرده تا به نوعی کمتر جلوی آفتاب سوزان علفزارها قرار بگیرد و در عوض بیشتر خود را در معرض وزش باد خنک کننده قرار دهد . با هم? این حرفها باید گفت که این نظری? سنتی چندان درست نیست . زیرا معلوم شده که زیستگاه انسانهای کهن علفزارها نبوده است . جالب اینکه این نکته از مقاله ای که همراه با خبر کشف هایلی سِلاسی در نشری? نیچر به چاپ رسیده بود دریافت می شود . در این مقاله با ذکر شواهد و دلایلی حاصل از مطالع? سنگواره های مربوط به پوشش گیاهی و توده های جانوری ، و نیز بررسی شیمیایی خاک باستانی منطقه ، معلوم می شود که خواه آب و هوای آن روزگار در شرق آفریقا خشک شده بوده خواه نه ، زیستگاه ‹‹جدّاعلای میمونِ زمین زی›› یا همان ‹‹ آردی-پیثکوس رامیدوس کادابّا ›› پوشش جنگلی انبوه نیز داشته است . این نکته در مورد دیگر نیاکان دوردست انسان نیز که در طی چندین سال اخیر کشف شده اند صدق می کند . مثلاً همان ‹‹ آردی-پیثه کوس رامیدوس رامیدوس ››  و یا گون? دیگری به نام ‹‹ اُرُرین توگِنِنْسیس13››  که در ماه دسامبر سال 2000 خبر کشف آن را پژوهشگران فرانسوی و کنیایی اعلام کردند .

 

بر گرفته از : www.amordadgan.com


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

(( سپیده دم انسانیت ... )) بخش پایانی
دوشنبه 87 بهمن 28 12:37 صبح

به هر حال ما علاوه بر آنکه می خواهیم دلایل آغاز به راه رفتن بر روی دوپا را به عنوان یک رفتار تازه در این گروه موجودات زنده دریابیم ، علت حفظ و دوام این خصلت در درازنای مسیر تکامل را نیز باید بیابیم . ‹‹ لاوجوی ››  ، پژوهشگری که پیشتر نیز از او سخنی آوردیم ، کسی است که در مورد کالبدشناسی و شناخت ساز و کار حرکات جانداران مطالعه می کند ؛ وی بی پرده می گوید که فلسف? برخاستن انسان برروی دوپا را به این سادگی ها نمی توان دریافت ، چرا که در نگاه اول به نظر می رسد نیاکان دور ما در نتیج? چنین تغییری با صرف همان مقدار انرژی پیشین بدون اینکه چیزی عایدشان شود سرعت حرکتشان هم کندتر می شده است . بر مبنای چنین قضاوتی چنین رفتاری طبیعی به نظر نرسیده ، بسیار عجیب می نماید . به هر حال همانگونه که گفتیم ماحصل ایستاده راه رفتن برای نیاکان کهنسال ما آنقدر مهم و پرارزش بوده که در طی هزاران سال و نسل بعدنسل آن را حفظ کرده اند . امروز در میان بقایای بدست آمده به چشم خود می توانیم ببینیم که بسیاری تغییرات لازم در کالبد نیاکان ما صورت گرفته بوده تا بتوانند به روش جدید بر روی زمین حرکت کنند . بسیاری از این تغییرها برای ممکن ساختن برقراری تعادل بدن بوده است بنحویکه پاها بتوانند ثبات لازم در تحمل وزن بدن را بیابند و مرکز ثقل بالاتنه بر روی آنها استقرار بیابد .  ‹‹لاوجوی›› معتقد است که این تغییرات هماهنگی اعضای پیکر آن موجود زنده را نیز تامین می کرده است . او     می گوید که اگر قرار باشد گام برداشتن بر روی دو پا استمرار پیدا کند ، پیکر موجو زنده باید از هماهنگی لازم برخوردار باشد و اگر عملکرد عضله ها و رِباطها همزمان و به موقع نباشد ، نهایتاً منجر به آسیب و جراحت او شده ، خوراک درندگان خواهد شد . به نظر این پژوهشگر ، تغیرات رخ داده در ستون مهره ها در مقام مقایسه از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار است . پیامد چنین تغییراتی این شد که در انسانها فاصل? سینه تا لگن خاصره بیشتر است تا در میمونها و این فاصله موجب می شود که ستون مهره ها در بخش تحتانی نیز ( یعنی در ناحی? کمر ) قوس بردارد و در نتیجه متعادل ماندن بالا تنه بر بالای لگن خاصره مقدور شود . به علاوه استخوان لگن پهن تر شد و مفصل اتصال استخوان ران به لگن کاملاً شکل گرفت و قوی تر شد و عضلاتی نیز وظیف? حفظ ثبات و پایداری استخوان لگن را عهده دار شدند . خود استخوان ران نیز می بایست که تغییر می کرد . مثلاً خم بالای این استخوان در محل اتصال به مفصل ، در انسانها کشیده تر است تا در میمونها ، و این خود کمکی است برای برقراری تعادل . در ضمن زانوی انسان نیز به نحوی شکل گرفته که مناسب ایستاده گام برداشتن باشد . مثلاً استخوان ران که از راستای قائم قدری انحراف دارد ، در مفصل زانو به نحوی استحکام می یابد که در حالت سرپا و به هنگام ایستادن و راه رفتن ، اجزای این مفصل و به خصوص کشکک بر سر جای خود برقرار بمانند . ‹‹ لاوجوی ›› می گوید که " در مفصل زانوی میمونها ، مانعی که سر راه لغزش و در رفتن استخوان ران در انسان وجود دارد ، دیده نمی شود چون اصولاً مفصل زانو و مفصل ران میمونها وقتی که زانوی آنها به صورت باز باشد ، در یک راستای عمودی قرار می گیرد ؛ این تفاوت نشان می دهد که انسان بردوپای خود می ایستد . "

دست آخر کف پای انسان یک دگرگونی مهم دیگر را نشان می دهد که همان قوس کف پا باشد . در نظر لاوجوی    " این قوس واقعاً مثل یک ضربه گیر بسیار خوب است . وجود آن درست مانند پوشیدن یک کفش خیلی عالی مخصوص دویدن عمل می کند . " 

برای اینکه این قوس بوجود آید انگشت شست پا که در میمونها بسیار بزرگتر ( و یا بلندتر ) است ، کم کم به  حدّ و انداز? باقی انگشتان پا درآمده ، عضلات و رِباطهای انگشتان پا نیز که در میمونها برای گرفتن شاخ و برگ و بالا رفتن شکل گرفته بوده ، در کف پا به نحوی تازه در کنار هم قرار گرفته اند .

لاوجوی ادامه می دهد که : " شکل استخوانهای شست پا برای متخصصان همین مفهوم را در بر دارد و در سنگوار? ‹‹ لوسی ›› نیز همین شکل را می توان دید " ؛

در نمونه ای که هایلی سِلاسی پیدا کرده بود تغییر یاد شده را نمی توان سراغ گرفت ، چون در میان بقایای یافت شده اثری از استخوان شست پای آن موجود دیده نمی شد و استخوان بدست آمده مربوط به انگشتان دیگر پا بود .

اما از دید پژوهشگر و متخصص کالبد شناسی ما ، ‹‹ اوون لاوجوی ›› : " در این نمونه ، قسمت پای? استخوان انگشت پا ، درست در محل بند ، به شکلی درآمده که نشان می دهد آن موجود بر پاهای خود قدم برمی داشته و در هر گام پاشن? پا را از زمین بالا می کشیده و بر سین? پا که هنوز روی زمین قرار داشته ، تکیه می کرده است " .

خوب ، تا اینجا نحو? راه رفتن آن موجود را بررسی کردیم اما رسیدن به دلیلی روشن برای بروز این تغییر عمده ، یعنی راست قامت شدن انسان ، خود کار دیگری است . دلیل یا به عبارتی انگیز? بروز این تغییر ، بیشتر یک مقول? ذهنی است و یافتن ردّ یک چنین مفهوم غیرعینی از زمانهای کهن بسیار دشوار است . دانشمندان با تکیه بر خصوصیات جسمانی نیاکان دورمان و با سعی در شناختن محیط زندگی آنان به چندین نظریه در خصوص درک علت برخاستن آنان بر روی دو پا دست یافته اند . مثلاً انسان شناسی به نام ‹‹ هنری مک هنری14 ›› از دانشگاه15 شهر ‹‹دِیویس›› ایالت ‹‹ کالیفرنیا ›› ، مدافع این نظر است که نهایتاً تنوع آب و هوایی در این میان به نوعی نقش بازی   می کرده است . به نظر وی و همکارش ‹‹ پیتر رادمن16 ›› ، آن زمان که آب و هوای آفریقا به سوی خشکی پیش    می رفته ، هنوز در گوشه و کنار علفزارهای پهناور آفریقا که امروزه به ساوانا معروفند ، بیشه های کوچکی یافت    می شده و پناگاه و کنام انسان گونه های نخستین در همین بیشه ها بوده است . اما اگر قرار می بود که آنها همواره در یک جای ثابت بمانند ، نمی توانستند برای خود غذای کافی تهیه کنند ،  از این رو آموختند بر دو پای خود راه بروند تا از بیشه ای به بیش? دیگر راههای دراز را طی کرده ، غذا بیابند .

اما از نگاهی دیگر ، رئیس بخش دیرین شناسی موز? ملی کنیا ، که در فعال ترین و مشهورترین گروه جستجوی  سنگواره های باستانی در سراسر دنیا نیز عضویت دارد ، چنین تصور می کند که تغییر در آب و هوای آن دوران به نحوی دیگر موجبات ایستادن انسان بر روی دو پا را فراهم آورده است . او این فرض را می پذیرد که رو به خشکی گذاشتن شرایط اقلیمی باعث شده تا علفزارها پدید بیایند اما فکر می کند که نیاکان اولی? ما بیشتر اوقات خود را به جای بیشه های انبوه و یا علفزارهای وسیع ، در نزدیکی درختانی می گذرانده اند که لابلای بوته ها و درختچه های پراکنده سربرآورده بوده اند . او برای تصویر کردن وضعیت حاکم بر آن دوران می گوید : " وقتی این انسانهای نخستین به فضایی بازتر که از بوته ها و علفزارها و درختانی پراکنده پوشیده بود رو آوردند ، از میوه ها و دانه های روییده بر بوته ها می چیدند و سیر می خوردند ؛ اما در این میان برد با آنهایی بود که می توانستند به شاخه های بلندتر دست دراز کنند . حیوانات دیگر هم از این قاعده مستثنی نبوده و نیستند ؛ مثلاً هم اکنون  نوعی غزال ، به نام ‹‹ جِرِنوک ›› ، در آفریقا زندگی می کند که به مرور زمان گردن کشیده و درازی پیدا کرده ، بر دو پای عقب خود   می ایستد و از شاخ و برگ گیاهان تغذیه می کند . زرّافه نیز مثال دیگری از همین دست است . آن میمونهای تکامل یافته نیز برای دستیابی به شاخه های بالاتر انگیزه ای قوی داشته اند " .

اما از دید دانشمندی دیگر ، دلیل اصلی تداوم راست قامتی آدمیان در توانایی انجام عمل جنسی نهفته است . به نظر وی جاندار نری که راست قامت بوده ، راحت تر و در نتیجه بیشتر می توانسته جفت گیری کند و در نتیجه نسل گروه راست قامتان بیشتر از بقیه گسترش می یافته و همینطور نسل بعد نسل به طور تصاعدی و به مرور ، اکثریت جمعیت به جانوران راست قامت اختصاص می یافته است .

این استدلال برای بار نخست حدود بیست و پنج  سال پیش مطرح شد و مضمون آن در آن هنگام از این قرار بود  که نیاکان میمون نمای ما از زن و مرد مانند امروز هردو به کار بیرون از خانه اشتغال داشته اند و البته در آن زمان شغل  آنها جمع آوری آذوقه بوده است . آنها کم کم به آنجا رسیدند که بهتر است به خانواده سر و شکلی بدهند و هرکس عهده دار مسئولیتی شود و در نتیجه زنها به مرور زمان می توانستند در نزدیکی محل زندگی بمانند و زمان بیشتری را به پرورش و نگهداری بچه ها بپردازند و در نتیجه نسلی قوی تر و سالم تر از خود به جا بگذارند و در همین حال مردهای نان آور به دنبال غذا می رفتند . خوب این نرها که قرار بود با خود غذا بیاورند باید دستانشان آزاد می بود . در این اثنا ماده ها آن گروه از نرهایی را می پذیرفتند که غذا با خود آورده بودند و در نتیجه آن نرهایی که بیشتر و بیشتر بر دو پای خود راه می رفتند و دستانشان آزاد بود ، بخت بیشتری داشتند که مورد قبول واقع شوند و خوب معلوم است که نهایتاً نسل آنان بود که گسترش می یافت . آیا این موضوع واقعیت داشته یا نه ، کسی نمی داند و شاید هیچ کس نتواند هیچ یک از این توجیهات را کاملاً تایید کند و هم? آنها در حد فرضیه هایی باقی بمانند .

        و اما از دلایل و فلسف? برپاخاستن انسان نخستین که بگذریم ، دیرین شناسان در باب تنظیم شجره نام? انسان امروزی هم دچار پراکندگی آرا هستند . هایلی سِلاسی و همکارانش فکر می کنند که نسل انسان مستقیماً از حدود 5.8 میلیون سال پیش به این سو راه خود را آغاز کرده و پیموده است . نخست از همین ‹‹ آردی-پیثکوس رامیدوس کادابّا ›› شروع شده و در حدود یک میلیون سال بعد به ‹‹ آردی-پیثکوس رامیدوس رامیدوس ›› رسیده است . بعد از آنها نوبت به گونه هایی جدیدتر رسیده به نام ‹‹ اُسترالُپیثِکوس17 ›› که ‹‹ لوسی ›› هم از همین جنس بوده است و عاقبت در حدود دو میلیون سال پیش سر و کل? نخستین نمونه ها از جنس ‹‹ هومو18 ›› یا ‹‹ انسان ›› پیدا می شود . اما بعضی ها هم مخالف این نظرند . در واقع یک عده از پژوهشگران فرانسوی و کنیایی که در دسامبر سال 2000 یک سنگوار? 6 میلیون ساله کشف کرده بودند ، اصرار دارند که یافت? ایشان نیای راستین انسان امروزی است .   نام او را ‹‹ اُرُرین توگِنِنْسیس ››  گذاشته اند که پیشتر هم از آن یاد کردیم و در نزد مردم بیشتر با نام ‹‹ انسانِ هزاره ›› شناخته می شود چراکه خبر یافتنش را در سال 2000 پخش کردند . آنها ‹‹ آردی پیثکوس ›› را صرفاً عموی بزرگ میمونهای امروزی و یا نیای بسیار دور شامپانزه ها به حساب می آورند . حتی ‹‹  لوسی ›› که شاید محکم ترین جایگاه در زنجیر? تکامل بشر را به او داده اند نیز از دید آنان عضوی از یک شاخ? عقیم از درخت تکامل به شمار  می آید که هیچ نسلی از آن برجای نمانده است . کسی در این مورد شکی ندارد که سنگوار? یافت? آنان متعلق به 6 میلیون سال قبل است اما آنچه جای بحث دارد تعلق این موجود به خانواد? آدمیان یا انسان گونه ها است . رئیس بخش دیرین شناسی موز? ملی کنیا در مورد پژوهش آنان می گوید : " هرکس مقال? آنها را بخواند با توجه به آنچه دربار? دندانهای سنگواره گفته اند در می یابد که یافت? آنها بیشتر در خانواد? میمون ها قرار می گیرد . " به نظر او آنجا که صحبت از بررسی استخوان ران به میان می آید ایشان هیچ دلیلی را ارائه نمی دهند که راه رفتن آن جاندار بر چهار دست و پایش را رد کند . هایلی سلاسی نیز با این نظر موافق است ؛ اما اعضای ارشد گروه یابند? ‹‹ اُرُرین ›› ، از جمله ‹‹ بریژیت سِنو19 ›› ، از دانشمندان موز? ملی تاریخ طبیعی پاریس و ‹‹ مارتین پیکفُرد20 ›› که ریاست بخش دیرین انسان شناسی و پیش از تاریخ ‹‹ کالج فرانسه21 ›› را بر عهده دارد ، به این انتقادها توجهی ندارند . آنها نتایج تجزیه و تحلیل دقیق تر استخوانهای پیدا شده را به علاو? سنگواره هایی که بعدتر و در مارس 2001 کشف کردند ، مؤید نظرات خود می دانند . به نظر آنها کشفشان خارق العاده است به حدی که طی بررسی های مشترکی که به همراه دانشمندان آفریقای جنوبی بر روی سنگواره ها انجام داده اند توانایی نمون? خود را در گام برداشتن بر روی دوپا ، حتی از ‹‹ لوسی ›› هم بیشتر دانسته اند . در هر صورت اگر هم فرض کنیم که آنها درست بگویند بازهم ترسیم مسیر تکاملی انسان بسیار دشوار خواهد بود .

در مدت 6 میلیون سال گذشته غالباً چندین نوع از انسان گونه ها همزمان بایکدیگر در سراسر زمین پراکنده بوده اند . مثلاً حدود سی هزار سال قبل ، انسان امروزی و انسان نئاندرتال با هم همزیستی داشته اند ، اما حتی هنوز نمی دانیم که نئاندرتال ها چگونه به خانواد? انسان امروزی منسوب می شوند چه رسد به اینکه جایگاه این گونه های تازه کشف شده را که این جا و آنجا سنگواره ای از آنها یافت می شود به درستی تعیین کنیم . به هر حال شک و تردید در مورد فرضیه های مطرح شده در مورد کادابّا و اُرُرین باقی می ماند . در مورد سنگواره های بدست آمد? هایلی سِلاسی ، از یک سو شاید درست نباشد که به راحتی یک گون? 5.5 میلیون ساله را با یک نمون? 4.4 میلیون سال? دیگر در یک گروه قرار دهیم ، فارغ از فاصل? بسیار طولانی آنها و نیز این احتمال که شاید هریک از آنها عضو پایانی یک شاخ? عقیم از شجره نام? انسان باشند ؛ از سوی دیگر همانگونه که در آغاز گفته شد میان استخوان انگشت پای بدست آمده با باقی اجزاء ، هم فاصل? زمانی چند صد ساله وجود دارد و هم این استخوان در فاصل? چند کیلومتری باقی بقایا پیدا شده است . در مورد اُرُرینِ 6 میلیون ساله نیز چنین تردیدهایی وجود دارد . به گمان هایلی سلاسی همانطور که احتمال دارد اُرُرین گونه ای شامپانزه ویا میمون کهن باشد که منقرض شده است همانطور هم می توان آن را نقط? اشتراک کهن میمونها و انسانها فرض کرد و آنگاه خط و خطوطی کلی از شاخه های منتهی به انسان امروزی را ترسیم نمود . در این صورت اُررین همان نیای مشترکی خواهد بود که دیرین شناسان سالها است رؤیای یافتن آن را در سر پرورانده اند .

پرسش مهمی که در پی مطرح ساختن این کشفیات به ذهن می رسد ، همانگونه که ‹‹ برنارد وود22 ›› استاد  ‹‹شناخت خاستگاه انسانها›› در دانشگاه جرج واشینگتن خاطر نشان می سازد ، این است که آیا به راستی گام برداشتن بر روی دوپا می تواند وجه ممیز? انسان از دیگر موجودات باشد یا نه ؟ بر ما روشن است که در شرق قار? کهن  آفریقا در حدود 6 میلیون سال پیش انقلابی برپا بوده است و شاید جدا از هم و در نقاط مختلف ، چند گونه از رست? نخستیان بر روی دوپا برخاسته باشند . ‹‹ برنارد وود ›› می گوید : " شاید اُرُرین تنها نمونه ای باشد که    نمی توان با اطمینان و به طور قطع آن را به خانواد? انسان گونه ها و یا به خانواد? میمون ها ( ی آدم نما از جمله شامپانزه ها ) منسوب کرد . اما این بازهم دلیل کافی برای نامیدن اُرُرین به نام جد مشترک میمون و انسان نخواهد بود . "

در پایان باید گفت که با وجود تصور دانشمندان براینکه سرآغاز گام نهادن ما انسانها در جاد? انسانیت ، برپای خاستن آن آدمیان کهن در میان علفزارهای آفریقا بوده است اما چون شواهد علمی بدست آمده چندان متقاعد کننده نیستند ، همچنان بر پیچیدگی و جذابیت این داستان افزوده می شود و هنوز پرسشهای بسیاری باقی است که پاسخشان باید در پی کاویدن خاک این قار? کهن بر ما آشکار شود .

 

پی نوشتها :

1 – مرجع متن مقاله منزلگاه اینترنتی زیر است :

http://www.time.com/time/covers/1101010723/cover.html

که برگرفته از نسخ? مجل? ‹‹ تایم ›› مورخ 23 جولای 2001 میلادی می باشد ؛

2 – Middle Awash ؛

3 – Yohannes Haile-Selassie ؛

4 – C. Owen Lovejoy ؛

5 – Hominids ؛

6 – Alayla ؛

7 – Tim White ؛

8 – Ardipithecus Ramidus ؛

9 – Ardipithecus Ramidus Kadabba ؛

10 – شش سنگوار? دیگر از دندانهای همین گونه در سال 2002 کشف شده است که هایلی سلاسی و همکارانش بر پای? بررسی های بیشتر برروی آنها ، ‹‹ آردی پیثکوس رامیدوس کادابا ›› را گونه ای مستقل از ‹‹ آردیپیثکوس رامیدوس رامیدوس ›› دانسته اند .

11 – Afar ؛

12 – Lucy ؛

13 – Orrorin Tugenensis ؛

14 – Henry McHenry ؛

15 – University of California, Davis ( UC Davis ) ؛

16 – Peter Rodman ؛

17 –  Australopithecus ؛

18 – Homo نام جنسی از خانواد? Hominid یا آدمیان یا انسان گونه ها است که انسان خردمند یا انسان امروزی نیز در همین گروه قرار می گیرد .

19 – Brigitte Senut ؛

20 – Martin Pickford ؛

21 – College de France ؛

بر گرفته از : www.amordadgan.com


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

داستان کودکی انسان بخش پایانی
دوشنبه 87 بهمن 28 12:34 صبح

 همچنانکه پاهای میمون‌مانند آن جانوران به‌تدریج تکامل می‌یافت و دگرگون می‌شد تا بتواند قامت راست آنها را بر خود نگه دارد و به پیش بَرَد اما در عوض از آن هنگام باز ، قدرت گرفتن اجسام با پاهای خود را اندک اندک از دست می‌دادند زیرا شست پای آنها که کوتاه‌تر از گذشته بود برخلاف شامپانزه‌ها و دیگر میمونها ، برای وظیفه‌ای جدید که همان راه رفتن باشد مهیا می‌شد . پیامدهای این دگرگونی بیش از هرکس دیگر گریبانگیر مادران و نوزادان انسان‌گونه‌ها می‌شد . وقتی فکرش را بکنیم می‌بینیم که بچه‌شامپانزه‌ها این شانس را دارند که با چنگهای قویِ دست و پایشان خودشان را به موهای بدن مادر بچسبانند و یا خود را از بدن او آویزان کنند اما کودک یک انسان‌گونه این قدرت را ندارد و بر عهد? مادر است که او را به‌کمک دستان خود حمل کند و طفلکی مادرها از همان زمان بسیاری از آزادیهای حرکتی خود را به نفع فرزندانشان باختند . همین بود که آن مادران احتمالاً مجبور می‌شدند به جفت خود یا به گروه خود بیشتر و بیشتر وابسته باشند و این نیز احتمالاً به آنجا می‌انجامیده که پیوندهای اجتماعی محکم‌تر شود و در پی آن شاید بتوان دلیلی یافت بر اینکه انسانها برخلاف میمونها بیشتر به تک‌همسری روی آوردند . اما دانشمندان با تکیه بر دانش و بینش و ژرف‌اندیشی خود ، از دل هر نکت? ظریفی که از آن دوران درمی‌یابند به ظرایف بسیار دیگری نیز دست می‌یابند . «دین فالک»16 ازجمله همین دانشمندان است و تخصصش در شناخت روند تکامل تاریخی مغز می‌باشد . او به این می‌اندیشد که همین اطفال نیازمند و بی‌دست‌وپا در تکامل انسان نقش داشته‌اند . به نظر او مادرانی که می‌خواستند طفیلی خود را زمین بگذارند مجبور بودند با صداهایی ظریف و لطیف و نوعی حرف زدن کودکانه او را آرام کنند و این خود به تکامل و شکل‌گیری دستگاه صوتی انسان کمک کرده است .

جز اینها سنگوار? «سلام» بازهم حرفهایی برای گفتن دارد . گویا در آن زمان ، دور? رشد مغز انسان نسبت به گذشته طولانی‌تر شده بوده است و این تغییر باعث می‌شده که مدت زمان وابستگی کودک به والدین نیز افزایش یابد . گروه از روی دندانهای «سلام» حدس زدند که احتمالاً او بچ? سه‌ساله‌ای بوده است ؛ هرچند که اکثر بخشهای محفظ? مغزی او از میان رفته اما نمونه‌ای از مغز کوچکش اکنون به‌صورت ماسه‌سنگی قالب‌ریزی شده در سر او باقی مانده و تا امروز شکل و انداز? قدیم را نگه داشته است و حدود 330 سانتی‌متر مکعب حجم دارد . این مقدار به‌تقریب همان است که معمولاً مغز یک شامپانز? سه‌ساله حجم دارد . این واقعیت می‌تواند به این معنی باشد که سرعت رشد مغز او بیشتر از سرعت رشد مغز یک شامپانزه نبوده است ؛ بر این اساس زرسنای عقیده دارد که رشد مغز او قرار بوده که بازهم ادامه داشته باشد . به‌‌تصور او ، برای اینکه مغز این استرالوپیتها به انداز? نهایی خود برسد ، رشد آن درمقام مقایسه با شامپانزه‌ها ، هرچند با سرعت یکسان ، اما مدت زمان بیشتری به طول می‌انجامیده است .

آنچه عموماً میان پستانداران و البته راست? نخستیان دیده می‌شود پایان گرفتن وابستگی بچه‌ها پس از دوران شیرخوارگی است . هربچه‌ای پس از این دوران  خود به یافتن و تهی? غذا برای خود می‌پردازد . اما درپی تکامل انسان ، تفاوتی میان او و دیگر جانوران پدید آمد . هرچه مغز او متکامل‌تر می‌شد دوران کودکی او نیز افزایش می‌یافت ، دورانی که فرزند بسیار وابسته و محتاج مراقبت و نگهداری والدین است . زرسنای نشانه‌هایی از آغاز این تحول و شکل‌گیری و پیدایی این مرحل? خاص زندگی انسان را در کودک دیکیکا مشاهده کرده است . او با شعف بسیار از این یافت? خود سخن می‌گوید : " این کشف به‌راستی کشف فوق‌العاده‌ای است ؛ به یک مقطع کوتاه از زندگی یک انسان‌گون? کوچولو نگاه می‌کنیم و از رهاورد آن به تحولی مهم در تاریخ حیات یک گون? مهم از اجداد کهن انسان پِی‌می‌بریم ."

ازقراری که پیداست درآن روزگار نشانه‌های توفانی از دگرگونیهای سرنوشت‌ساز ظاهر شده بوده و زمزمه‌های جهشهایی نو در راه دشوار چندمیلیون‌سال? تکامل انسان به گوش انسان‌گونه‌های ساده‌دل غریبی می‌کرده است . یک دانشمند که درباب تکامل انسان بسیار می‌داند و در دانشگاه میشیگان سرگرم کار است ، دراین خصوص نظر جالبی دارد . نامش «هُلی اسمیث»17 است ؛ وی می‌گوید :" اگر قرار می‌بود که آن موجودات عمر کوتاهی می‌داشتند دیگر مغز بزرگ به چه دردشان می‌خورد ؟ اینکه در دوران کودکی کلّی وقت و نیرو صرف بزرگ شدن مغز شود آن زمانی ارزش خواهد داشت که فرصت بهره‌برداری از آن مغز نیز وجود داشته باشد ! " این زن دانشمند با چنین دیدگاهی ، پیدایی دوران کودکی را برای اجداد انسان نشانه‌ای می‌داند از طول عمر بیشتر آنها نسبت به پسرعموهای کاملاً میمونشان . همین روند ، نهایتاً امروز به اینجا رسیده است که انسانها نسبت به میمونها تا حدود چندین دهه بیشتر عمر می‌کنند .

اما داشتن مغز بزرگ پیامدهای دیگری هم داشت . ماد? خاکستری مغز با عطشی فراوان ، توانی را که از غذا خوردن برای ما فرهم می‌آید می‌بلعد . یک‌پنجم انرژی دریافتی ما در مغز مصرف می‌شود . و خوب غذاهای امروز ما بسیار مقوی‌تر و پرمایه‌تر از خوراکیهای ساد? آن انسان‌گونه‌های قدیم است . در واقع از روزگار کودکِ دیکیکا و لوسی و قوم و خویش آنها حدود یک میلیون سالی به‌درازا انجامید تا گوشت نیز ، با ارزش غذایی فراوانش ، کم‌کم به سر سفره‌های نیاکان دور ما راه پیدا کرد . پیش از آن معمولاً بیشتر غذای آنها را سبزیجات و گیاهان تشکیل می‌داد . آنها دریافتند که با کمک ابزارهای استخوانی می‌توانند پاره‌های گوشت را از کالبد شکار جدا کنند و آنگاه با شکستن استخوانهای شکار به مغز بسیار مغزّی و سرشار از پروتئین آنها دست یابند و از منافع سرشارش بهره‌مند شوند . سفر? رنگارنگ‌تر آنها موجبات ادام? رشد و بزرگتر شدن مغزشان را فراهم کرد . بعد بازهم توان فکریِ بیشتر و اختراعات و ابداعات ، و دوباره از رهاورد آنها ، مغزهایی بزرگتر و اندک‌اندک انسان چشم گشود و خود را در بستر تاریخ یافت .

زندگینام? این کودک آن‌قدرها پرهیجان و پرماجرا نبود ولی گامهای اساسی تکامل بشر که او از آنها برای ما گفت ، بس ژرف و ماندگار بودند . و با اینکه اکتساب خصایص و فضایلی چون راست‌قامتی و برپای‌خاستن و تصاحب مغزی اندیشمند و بزرگ برای انسان همیشه بهای سنگینی درپی‌ داشته و در راه تکامل بشر امروزی ، بیشترین هزینه را نیز مادران از وجود خود پرداخته‌اند ، اما این روند تعالی تا امروز پرثمر بوده و فرزندان باهوش و فرهنگ از آن نسل مادران فداکار برجای مانده‌اند که روزبه‌روز تمدن و دانش و فنّاوری نو پدید می‌آورند و البته از گذشته‌های دور و نزدیک خود نیز غافل نیستند . 

 

 

 

 

نکته‌ای چند از زندگی «سلام» و همنوعانش ...

صاحب‌نظران در باب نحو? زندگی«اُسترالوپیثکوس افرنسیس»ها نظرهای یکسانی ندارند . برخی بر این‌اند که آن موجودات به‌تمامی بر زمین می‌زیسته ، درختان را ترک گفته بوده‌اند . این گروه از متخصصین ، مشخصه‌های اندام فوقانی آنها را که به کار زندگی بر درخت می‌آید ، میراثی می‌دانند که ایشان از گذشتگان خود به ارث برده بودند و با اینکه دیگر بر شاخسار درختان نمی‌زیستند و محیط زندگی‌شان زمین بوده ، اما هنوز این ویژگیها در پیکرشان برجای بوده است . گروه دیگر نظری دیگر دارند و دوام چند صد هزار سال? این قبیل ویژگیها را دال بر زمین‌زی بودن و درخت‌زی بودن توأم آنها می‌دانند بدین معنا که هنوز بالا رفتن از درختان و حرکت بر شاخه‌ها ، بخش مهمی از عادات حرکتی آنها را شامل می‌شده است . آنچه می‌تواند مؤید این نظر باشد پوشش گیاهی سرزمین منزلگاه «سلام» ، «لوسی» و دیگر اعضای بازمانده از خیل استرالوپیثهای هم‌گون? آنهاست که از روی سنگوار? جانوران یافت‌شد? دیگر قابل تصور است ؛ آب و هوایی مرطوب و بیشه‌هایی که در دل علفزارهای وسیع اینجا و آنجا به‌چشم می‌خوردند . طبیعی است که بیاندیشیم آنها گاه بر زمینِ چمنزارها راه می‌رفته‌اند و گاه که به بیشه‌ای سَرَک می‌کشیدند بر بالای درختان می‌شدند .

پژوهشگران در مجراهای نیم‌دایره‌ای18 گوش «سلام» نیز دقت کردند و بَرْ ایشان معلوم شد که همانند است با میمونهای آفریقایی و نیز گون? دیگری به‌نامِ «اُسترالوپیثکوس آفریکانوس»19 . ایشان از این نکته به آنجا رسیدند که افراد گون? افرنسیس احتمالاً به سرعت و چابکی ما انسانهای امروزی نمی‌توانسته‌اند بردوپای خود حرکت کنند . براین‌اساس شاید که قابلیتی دیگر نیز در این انسان‌گونه‌ها محدود و ضعیف بوده است بدین‌معنی‌که آنها نمی‌توانسته‌اند به‌خوبی بالاتنه و سر خود را  مستقل از هم حرکت دهند . در گون? ما انسانهای امروزی ، این توانایی بسیار بارز و درخشان است و به‌نظر می‌آید که نقشی اساسی در فراهم آوردن و تسهیل قابلیت دویدن به مسافتهای طولانی ایفا می‌کند . پس برمبنای سخن این محققان می‌توان گفت  استرالوپیثکوس افرنسیس در راه رفتن و دویدن ، تازه در آغاز راه بوده و چندان مهارتی نداشته است . این موضوع را مدتها پیش گروهی از دانشمندان ازجمله «جَک سْتِرن»20 برمبنای بررسی نمونه‌های قبلی افرنسیس ، مثل لوسی ، پیش‌بینی کرده بودند و امروز با آمدن کودک دیکیکا شواهدی جدید بر مدعای ایشان می‌توان برشمرد که اُسترالوپیثکوس افرنسیس ادام? برخی از عادات دوران قدیم‌تر زندگی بر درختان را در وجود خود داشته است . شاید این موجودات شب‌هنگام زمین را ترک کرده و برای استراحت به بالای درختی پناه می‌برده‌اند و یا می‌توان تصور کرد که دلیلی وجود نداشته تا آنها خود را از منابع غذایی قدیمشان محروم کنند و حتماً گاه و بیگاه به‌سراغ همان میوه‌ها و خوراکیهای درختی می‌رفته‌اند .

همانگونه که گفته شد برخی با این دیدگاه مخالف‌اند . «اُووِن لاوْجُی»21 ، از انسان‌شناسان بنام ، خصوصیات مناسب برای زندگی بر درخت را در این گونه از آدمیان کهن ، صرفاً بازماند? ایام دور و بلااستفاده می‌داند . او بحث دربار? این موضوع را منتفی می‌داند چراکه انگار پاسخ را در «ردّپای لائِتُلی» (که پیشتر از آن سخن گفتیم ) یافته است . به چشم او در این ردپا اثری از یک انگشت شست پا که مناسب گرفتن شاخه‌های درختان باشد دیده نمی‌شود و همین کافی است تا او را متقاعد سازد که آنها را توان حرکت و زندگی بردرختان نبوده است . صرف‌نظر از این آرای متناقض ، آنچه مهم است روند تکامل تدریجی بشر است که در گون? مورد بررسی ، خود را به‌خوبی نشان می‌دهد .  در فرآیند انتخاب طبیعی آنگاه که ایستادن و راه رفتن انسان بر دوپا پیش آمد ، نخست اندام تحتانی جانور از جمله لگن خاصره و پاها دگرگون شدند و دستها و کمربند شانه‌ای که نقش کمرنگ‌تری در دوپایی انسان دارند در مراحل بعد تغییراتی را به خود پذیرفتند . و اکنون به‌کمک این‌همه شواهد عینی ، تصاویر روشن یکی از نمایشهای  سیردگرگونگیهای تکامل انسان پیش روی ما شکل گرفته است : تبدیل تدریجی جانوری درخت‌زی به یکی از نیاکان زمین‌زی انسان خردمند .

 

‌پی‌نوشتها :

1 – Zeresenay Alemseged ؛

2 – Alula ؛

3 – این عبارت که به خط لاتین "Australopithecus Afarensis" نوشته می‌شود ، نامی است برای گونه‌ای معروف از جنس استرالوپیثکوسها که خود این جنس نیز با یکی-دو واسطه شاخه‌ای است از خانواد? انسان‌گونه‌ها یا آدمیان ، و معنای آن دلالت دارد بر مفهوم ( pithecos یونانی ) میمونِ (australis لاتین ) جنوبیِ منسوب به منطق? اَفَر و شاخص آن درآغاز لوسی بوده است .  

4 – Bill Kimbel ؛

5 – Afar ؛

6 – Dikika ؛

7 – Awash ؛

8 – Hadar ؛

9 – به خط لاتین : Ardipithecus Ramidus و برای آگاهی دربار? آن مقال? «سپیده‌دم انسانیت» در شمار? مهرماه را بخوانید .

10 – ردپای لائِـتُلی ( به خط لاتین Laetoli ) در محلی به همین نام و در کشور تانزانیا در سال 1976 و به‌دست مِری لیکی و گروهش کشف شد . ردی است از دو نفر از موجودات نیمه‌میمون و نیمه‌انسان قدیم که بر خاکسترهای آتشفشانی برجای مانده و سخت شده و پیداست یکی از آنها کوچک و دیگری بزرگسال بوده است . آنها بر دو پا راه می‌رفته‌اند . این رد مربوط به 3.7 میلیون سال پیش است . 

11 – در زبان انگلیسی از عبارت «فرونشستگی اَفَّر» یا «Afar Depression» استفاده می‌شود که در واقع همان ادام? در? میان‌گسلی بزرگ آفریقاست که در کنار? دریای سرخ و خلیج عدن به صورت پهن‌دره‌ای بسیار وسیع و گسترده درمی‌آید .

12 – Antelope ؛

13 – Tilahun Gebreselassie ؛

14 – برای تشخیص جنسیت کودک پس از تصویر برداری لایه‌لایه از سر او و پردازش آن با کمک روشهای محاسباتی ، ابعاد دقیق تاجِ دندانهایِ دائمیِ شکل‌گرفته و کامل ، که البته هنوز درون فک کودک پنهان بوده‌اند را اندازه گرفتند و نتایج را با همین مشخصات در دیگر نمونه‌های استرالوپیثکوس افرنسیس که در نقاط مختلف به‌دست آمده‌اند و جنسیت آنها به قطع مشخص است مقایسه کرده ، آن را با نمونه‌های مؤنث هم‌گروه یافتند .

15 – Hyoid Bone ؛

16 – Dean Falk ؛

17 – Holly Smith ؛

18 – Semicircular Canals ؛

19 – Australopithecus africanus ؛

20 – Jack T. Stern Jr. ؛

21 – C. Owen Lovejoy .

بر گرفته از : www.amordadgan.com


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

(( داستان کودکی ِانسان )) بخش نخست
دوشنبه 87 بهمن 28 12:33 صبح

 

روزگاری در پس آسمان مه‌گرفت? سپیده‌دمان انسانیت ، کودک دیرسال در آغوش مادرش خفته بود ...این تصویر از منزلگاه الکترونیکی National Geographic برداشته شده است

 

«زِرِسِنّای اَلِـمسِگِّد»1 اهل آدیس‌آبابا ، پایتخت اتیوپی ، است . او دو فرزند دارد ؛ یکی «اَلولَه»2 که بیشتر اوقاتش را در «بونگالُوی» گرم و راحتشان ، توی بغل مامان عزیزش سپری می کند و اما دیگری دخترْکوچولوی سه ساله‌ای است که طفلکی سه میلیون و سیصدهزار سال درلابلای ماسه‌سنگها گیر افتاده بود و عاقبت ، دانشمند اتیوپیایی و همراهانش اورا یافتند و با تلاشی طاقت‌فرسا پیکر کوچکش را از دل سنگها بیرون کشیدند و خرده خرده اضافات و رسوبات را از جسمش زدودند . این کودک برای بار دوم اما این بار به‌کندی و بسیار آهسته از زهدان تاریخ پا به دنیای ما نهاد .

 

این تصویر از منزلگاه الکترونیکی National Geographic برداشته شده است

 

دانشمندان از روی جمجم? کوچکی که در این تصویر دیده می‌شود و قدری دیگر از بقایای استخوانی یک کودک ، پیکر او را با ابعاد واقعی بازسازی کرده‌اند که این نمون? مصنوعی در تصویر زیر دیده می‌شود .

 

 

بامزه اینکه پیش از این ، هرآنچه از استخوانهای کودکان آن دورانِ دور به‌دست آمده بود را می توانستیم در یک پارچ? قنداق جا بدهیم اما این تازه‌رسیده به‌تنهایی از هم? آنها سر است و نه‌تنها کامل‌ترین استخوان‌بندی یک کودک دورانِ دیرین محسوب می‌شود ، که عنوان کامل‌ترین سنگوار? گون? اُسترالوپیثـِکوس اَفـَرِنسیس3 را نیز ازآن خود کرده است . «لوسی» که مدتها سوگلی دیرین‌شناسان بود با آمدن کودک تازه‌به‌دوران‌رسیده قدری جایگاه خود را از دست داده است . لوسی 3.2 میلیون سال قدمت داشت و استخوانهای او که یک ماد? بالغ بوده است ، در سال 1974 پیدا شد . اما کودک رقیبِ لوسی برخلاف او ، هم اینکه انگشتان ظریف دستش برای ما برجای مانده و هم یک پای تقریباً کامل دارد و هم بالاتن? کامل ؛ اما به چشمِ زِرِسِنای امتیاز اصلی او بر لوسی این است که او چهره هم دارد . ( یک نکت? کوچک اینکه اتیوپیایی‌ها برخلاف اکثر ملل جهان در گفتگوهای رسمی از نام کوچک خود استفاده می‌کنند و ما هم زین‌پس از نام «زِرِسـِنّای» استفاده می‌کنیم . ) جث? کوچک این کودک اما ، شاید ارزشی بزرگ برای ما داشته باشد چرا که یاری‌مان می‌دهد نکاتی مهم درباب تکامل انسان دریابیم ؛ مثلاً برما روشن شود که دوران کودکی طولانی و نیازمندان? ما انسانهای امروز که در طی آن مغز بزرگ و توانمندما‌ن شکل می‌گیرد ، چه پیشینه‌ای در آن روزگاران کهن داشته است . «بیل کیمبـِل»4 که متخصص شناخت گون? اُسترالوپیثِکوس اَفَرِنسیس است و درگروه مطالع? سنگوار? تازه‌یافته نیز جای دارد ، ارزش موضوع بررسی خود را جدای از کامل بودن سنگواره ، در فراهم آمدن امکان بررسی مراحل زندگی و رشد آن موجودات می‌داند . او می‌گوید : "حالا دیگر می‌توانیم زندگینام? آنها را ، از زمان تولد تا آخر مرور کنیم ."

 

 

              

کودکی که در پایین تصویر ، سمت چپ دیده می‌شود ، دو نمون? دیگر را که قبلاً پیدا شده بودند با هم پیوند داده است . یکی از آن‌دو مذکر ، با نام  اِی‌اِل 444-2 ( با استخوانهای درشت‌تر در تصویر ) ، و دیگری همان لوسیِ معروف است و می‌توانیم تصور کنیم که حالا دختردار هم شده و این سه به‌همراه هم تصویر نسبتاً روشنی از گون?  اُسترالوپیثکوس اَفَرِنسیس به ما می‌نمایانند ؛ مثل یک خانواد? سه‌نفر? خوشبخت . «سِلام» که بسیاری از استخوانهایش به‌دست آمد ، کامل ‌ترین نمونه از این گونه و با چنین قدمتی است که تا کنون کشف شده است . او به ما سرنخهای نویی داد تا از چگونگی دگرگون شدن میمونها به چهر? انسان امروزی بیشتر بدانیم . اگر به شانه‌هایش نگاه کنیم به‌مانند یک گوریل است و ساختار کمربند شانه‌ای او احتمالاً برای بالا رفتن از درخت نیز مناسب بوده است . اما اگر به استخوان رانش نگاه کنیم ، امتداد آن از زانو تا مفصل ران ، از راستای قائم زاویه‌ای دارد که بسیار نزدیک به وضعیت این استخوان در انسان امروزی است و نشان از آن دارد که او به‌راحتی و خوبی بر روی دو پایش راه می‌رفته است . متأسفانه جویندگان نتوانستند تمام بخشهای استخوان‌بندی کودک را بیابند و ناچار برخی از آنها را به گون? خیالی وفرضی در این تصویر می‌بینید که بازسازی شده‌اند و به رنگ روشن نموده می‌شوند .

 

 

کودک داستان ما زمان کوتاهی بزیست و در همان شیرخوارگی آغوش مادر را برای همیشه ترک کرد اما انگار دای? مهربان طبیعت او را این همه سال در گوشه‌ای پنهان از همگان و دردل زمین ، مهربانانه نگاه می‌داشت ؛ شگفتا که مردمان آن منطقه که به‌ زبان «اَفَّر»5 گفتگو می‌کنند آن مکان را «دیکیکا»6 می‌خوانند و این نام را تداعی‌کنند? شباهت عجیب تپه‌ای در آن حوالی با پستانک بر آن محل نهاده‌اند . این تپه برکنار رود پیچاپیچ «اَواش»7 و قدری جنوبی‌تر از جایگاهی در سوی دیگر رودخانه به‌نام «هَدَر »8 ، قرارگرفته است . این محل دومی ازآنجا مشهور شد که لوسی را درآن یافتند . این هردو جایگاه و نیز بیشتر مصب رود اواش در در? میان‌گسلی اتیوپی واقع شده‌اند و در طول همین دره که تا کشورهای کنیا و تانزانیا نیز امتداد می‌یابد تاکنون بسیاری از بقایای انسان‌گونه‌ها کشف شده است . بقایای «آرْدی‌پیثِکوس رامیدوس»9 از همین جمله است و نیز «ردپای انسان لائـِتـُلی»10 که گویا ازآنِ مادر و فرزندی بوده که بر خاکسترهای نیمه‌گرم آتشفشانی راه می‌سپرده‌اند و جای پاهای جانوری که شاید سگ وفادار آنها بوده نیز در اطراف ردپای ایشان دیده می‌شود و اکنون دخترک داستان ما نیز در همین دره از خواب چند میلیون‌ساله برمی‌خیزد ؛ انگار که گهوار? انسان نخستین همینجاست .

 

آزارندگی گرما ، مالاریا و حیوانات وحشی از سویی ، و جنگ‌و‌جدال میان قبایل از سوی دیگر ، بر این منطق? بد آب و هوا سایه افکنده است .

 

 

 

گروه پژوهشگران که از حفاری در دیکیکا بازمی‌گردند در میان زمینهای صعب‌العبور کشور اتیوپی انگار اصلاً به چشم نمی‌آیند . حرکتهای زمین‌ساختی و فرسایش طبیعی ، سطح رسوبات چندمیلیون سال? نشسته بر این زمینها را عاری از هر پوششی کرده است . این سرزمین برهوت ، در روزگاران قدیم که استرالوپیثکوس‌افرنسیسها و دیگر اجداد انسان در آن می‌زیستند سبز و خرم بود . بقایای لوسی ، که شهر? آفاق است را نیز در کمتر از 10 کیلومتری همین محل یافته‌اند .

اما سواحل رودخان? اواش در اتیوپی گرم و سوزان است . سرزمینی است که سیلابهای خروشان گاه چشم‌انداز آن را ناگهان به هم می‌ریزد و می‌گذرد . بیماری مالاریا و ستیزه‌های جسته‌گریخت? میان قبایل متخاصم نیز گاه ساکنین امروزی این نواحی را می‌آزارد . گوشه و کنار میهمانان ناخواند? شبانه‌ای چون شیرها و کفتارها نیز بر سر راه آدمی سبز می‌شوند . حال تصور اینکه دانشمندان در دل این زمین برهوت ، چگونه درپیِ سنگواره‌های کهن می‌گردند دشوار نخواهد بود . اما این سرزمین غنی از میراث انسانِ نخستین ، همواره میزبان خوبی برای دیرین‌شناسان کوشا بوده و آنها را دستِ‌پُر به خانه‌هایشان بازگردانده است .

 

 

سالهای سال است که زمینهای پست واقع در انتهای شمالی در? میان‌گسلی بزرگ قار? آفریقا که به نام «پهنْ‌درّه یا فرونشستگیِ اَفَر»11 شهره است ، عرصه تاخت و تاز هیأتهای حفاری تحت‌رهبری خارجی‌ها بوده است . زرسنای اما ، متعلق است به نسل جدید دیرین‌شناسان اتیوپیایی و او این رسم دیرین? اجنبی‌محوری را در سال 1999 دگرگون کرد . در آن هنگام او رهبری یک گروهِ جویند? سنگواره‌های کهن را خود بر عهده گرفت و در شرایط دشوار حاکم بر اَفَر به‌کار پرداخت . کار آنها تا اواخر سال 2000 به یافتن انبوهی از سنگواره‌های فیل و اسب‌آبی و کرگدن و آهو12 انجامیده بود و خبری از اجداد انسان نبود . اما زرسنای می‌دانست که آنها در جای درستی به جستجو پرداخته‌اند و احتمال موفقیتشان زیاد است . محل کار او در مؤسس? انسان‌شناسیِ تکاملی «ماکس پلانک» در لایپزیگ آلمان است و در مجموع دانش و رتب? علمی خوبی دارد . او می‌دانست جانورانی که ایشان بقایای آنها را یافته بودند ، احتمالاً در حاشی? پردارودرختِ رودخان? قدیم اواش می‌زیسته‌اند و آباء انسان نیز در همان بیشه‌ها به‌سر می‌برده‌اند . امروز درختان ماقبل تاریخی منطق? دیکیکا مدتهاست که از صحنه برچیده شده‌اند و حسرت سایه‌ای را به‌دل باشندگان منطقه گذاشته‌اند . روز دهم دسامبر آن سال نیز از قاعد? گرمای طاقت‌فرسای منطقه مستثنا نبود که گروه بازهم برای کاوش راهی کار شدند . «تِلاهون گِبـرِسـِِلّاسی»13 کسی بود که آن‌روز متوجه چهر? نحیف «کودکِ دیکیکا» شد که درمیان خاکهای روی یک شیب ، نمای محوی از آن پدیدار بود و به قد و قوار? صورت یک میمون به نظر می‌رسید . اما زرسنای از روی استخوان ابروی کوچک و ظریف و نیز دندان نیش کوچک او ، بلافاصله متوجه شد که آنها بقایای یک انسان‌گون? خردسال را پیدا کرده‌اند . بروبچه‌های او موفق شده بودند یک گنج کوچولوی دیرین‌شناختی کشف کنند چراکه هم جمجم? دست‌نخورد? یک کودک دوران کهن را دربرابر خود می‌دیدند و هم آنطور که بعد متوجه شدند بیشتر استخوانهای بالاتن? این طفل نیز درون یک گلول? ماسه‌سنگیِ سخت و محکم ، درهم پیچیده شده بود و درست زیر جمجمه در دل زمین پنهان بود . زرسنای این ماجرا را از جمل? آن پیشامدهایی می‌داند که فقط یک‌بار در عمر هر کسی ممکن است رخ دهد.

او دلیلی برای مرگ کودکِ دیکیکا نیافته است اما به این فکر می‌کند که ناگزیر رودخانه ( البته اگر خود باعث مرگ کودک نبوده ) ، می‌بایست بدون فوت‌ِوقت به‌جوشش آمده ، پیکر بیجان کودک را از چنگال مردارخواران و از معرض محیط فرساینده و تباه کننده ربوده باشد و آن را زیر ماسه‌ها و قلوه‌سنگها مدفون کرده باشد و دستِ آخر هم به تدریج این تود? درهم‌پیچیده، سخت شده و به سنگ بدل گشته باشد وگرنه امروز بقایای جسم او تا این حد صحیح و سالم به دست ما نمی‌رسید . جالب است که اکثر دانشمندان بعد از کشف بقایا مجبورند صدها تکّ? پراکند? به‌دست آمده را به‌زحمت به‌ هم بچسبانند ، اما زرسنای تقریباً می‌بایست برعکس رفتار می‌کرد ؛ او چاره‌ای نداشت جزاینکه به‌کمک یک مت? دندانپزشکی تود? ماسه‌سنگی را از دور و بر مهره‌ها و لابلای دنده‌های کودک بتراشد و بزداید تا اندک اندک ظرایف پیکر او آشکار شود . وی می‌گوید :"من ذرّه ذرّه خاکها را از بدن او پاک کردم . در این کار مدام مراقب این هستی که نکند از سر اشتیاق و عجله آسیبی به سنگواره وارد کنی ." و شاید باور نکنید که کار او تاکنون پنج سال وقت گرفته است .

و اما نابرده‌رنج گنج میسر نمی شود : درپی این تلاش درازآهنگ و دشوار مجموع? کامل دندانهای ارزشمند یک اُسترالوپیث کم سنّ‌وسال امروز در اختیار ماست . این دخترکوچولوی14 قدیمی یک ردیفِ کاملِ دندانهای شیری دارد و زیر آنها هم دندانهای دایمی‌اش پنهان شده که در عمر کوتاهش فرصت سربرآوردن نداشته‌اند . وقتی که پیکرش را آشکار کردند ، دنده‌های ظریفش هم به‌مانند روزی که زنده بوده هنوز در وضع طبیعی و در دوسوی ستون مهره‌های قوسدارش قرار گرفته بودند . یکی از انگشتهایش نیز هنوز درحالتی خمیده بود ، مثل‌این‌که انگشت کوچولوی طفل چیزی را گرفته بوده است . و اما این کودک یک ارمغان بسیار جالب دیگر نیز برای زرسنای با خود داشت و آن استخوان لامی15 او بود که نزدیکیهای گلوی کودک پیدا شد و جزء نوادر بود ( در نوع خودش دوّمی و قدیم‌ترین ) و ارزش آن از آنجاست که این استخوان بعدها نقشی بس مهم در سخنگویی انسان‌ ایفا نمود . به زعم یکی دیگر از اعضای گروه مطالعاتی ، از رهاورد این استخوان کوچک اکنون می‌توانیم به روند تکامل دستگاه صوتی انسان نگاهی نو بیاندازیم .

 

 

استخوان‌بندی «سلام» ، از ناحی? کمر به پایین به ما انسانهای امروزی می‌ماند .

 

 

 

دانشمندان به‌امید اینکه میان مردمان امروزینِ سرزمین کهن صلح و آرامش برقرار شود ، نام «سلام» بر این کودک نهادند . اتیوپیاییان به‌زبان خود این نام را "سِلام" می‌خوانند . استخوان‌بندی «سلام» از ناحی? کمر به پایین با انسانهای امروزی چندان تفاوتی ندارد . مثلاً یکی از زانوهایش که کامل و خوب به‌دست آمده کشککی دارد که به ‌شکل و انداز? یک نخودفرنگی خشک‌شده است . اما بالاتن? او هم مثل لوسی ویژگیهای زیادی همانند میمونها دارد . مغز او کوچک  و بینی‌اش مانند شامپانزه‌ها پهن و کوتاه بوده و صورتی دراز و پوزه‌ای جلو آمده داشته است . انگشتانی به‌بلندی انگشتان شامپانزه و همانند آنها خمیده ، از دیگر ویژگیهای اوست . استخوانهای کامل کتف او تا کنون تنها نمونه‌هایی هستند که از گون? استرالوپیثها به‌دست آمده است . این استخوانهای او همانند یک گوریل جوان امروزی است و احتمالاً مناسب بالا رفتن از درخت بوده است . نباید فراموش کرد که این انسان‌گونه‌ها برروی دوپا راه می‌رفته‌اند اما برخی از دانشمندان بر این نظرند که آنها بخشی از اوقات خود را نیز بر روی درختان می‌گذرانده‌اند .

به هر روی کودک دیکیکا بی‌گمان موجودی متفاوت بوده است ؛ موجودی که نیاکانش چند میلیون سال پیش از آن راه خود را از میمونها جدا کرده بودند . تفاوتهای این موجودات با دیگر خویشاوندانشان در مسیر تکامل بیشتر و بیشتر شد و بسیاری از آنچه ما امروز داریم ماحصل همان جرقه‌های اولیه است ؛ از پیوندهای خانوادگی گرفته تا توانایی سخن گفتن همه ریشه در همان روزها دارند .

تصویر ذهنی یک هنرمند از وصف کودک دیکیکا در کلام دانشمندان چنین بوده است . این طفل مانند بچه‌های امروزی به مادر تکیه می‌کرده و مادر مجبور بوده با دستانش او را در آغوش نگه‌دارد . همچنانکه زرسنای نرم‌نرم اجزای پیکر مکشوف خود را  از درون سنگها بیرون می‌کشید ، ویژگیهای جسمانی میمون‌سان آشکار می‌گشت . صورتی میمون‌نما و شانه‌هایی مناسب صعود از درختان . ولی زانوهایش و یک پای نسبتاً کامل او به ما از دوپا بودنش و آنچنانکه در نقاشی دیده می‌شود، از شباهت پاهایش با انسان امروزی می‌گویند .

زرسنای در ذهن خود جماعت استرالوپیثکوس افرنسیس را اینگونه تصور می‌کند که : " بر دو پای خود ایستاده ، به دنبال غذا می‌گشته‌اند و گاه اگر لازم بوده از درختان نیز بالا می‌رفته‌اند ، به‌ویژه خردسالها که جث? کوچک خود را راحت‌تر بالا می‌کشیده‌اند " . دقیقاً نمی‌دانیم چه هنگام ، اما زمانی بوده که اسلاف انسانِ دوپا ، انگشت شست بزرگ و فعالِ پای خود را که هنوز در شامپانزه‌ها و دیگر میمونها حفظ شده ، از کف دادند و این انگشت آنقدر کوتاه شد که کارایی خود را برای بچه‌ها که قبلاً با چهار دست و پا خود را به بدن مادر می‌چسباندند از دست داد . پیش از آن مادرها درعین حال که فرزندشان را با خود می بردند اما دستانشان هم آزاد بود و به‌راحتی پی غذا می‌گشتند و در موقع خطر فرار می‌کردند و یا مسافتهای طولانی را طی می‌کردند . اما آن دوران به‌پایان رسید .

هنوز بندهای شست پای کودک دیکیکا به‌تمامی به‌دست نیامده وگرنه می‌توانستیم با اطمینان بگوییم که مادرش از آزادی و استقلال بهره‌مند بوده و یا به‌هنگام بچه‌داری و نگهداری و مراقبت از طفل بی‌دفاعش ، درتدارک غذا و دفاع از خود وابسته به دیگران بوده است .

برگرفته از :  www.amordadgan.com


دیدگاه های شما()

<      1   2   3   4      >

جدول همه یادداشت های این تار نگار
سپاس
www.mastaan.ir
نشانی جدید تارنگار
سیرسور
جشن دیگان شاد باد
شب یلدا شاد باد
پیشگویی های زرتشت از آینده ایران
فرتور خودم
بک گراند بیزینس
بک گراند اندیشه نیک
خدای درون
اوستا بخش دوم
اوستا بخش نخست
دین زرتشت
زرتشت
[همه عناوین(105)][عناوین آرشیوشده]

mastaneashegh.parsiblog.comMaso'ud Kazemi, 09112775116 - 09371275689 مزرعه طلایى گرگان - شهرک امام - 3353248 - 09111750694 - فروش کالای کشاورزی و ابزار وابسته

زیبا و خواندنی

ضرب المثل

پاسداری از زبان پارسی

دیدگاه شما ؟

تارنمای مســــتانی

آگاه سازی

نو اندیشى - دیدگاه آقای کبیر یکی از نو اندیشان ایرانی

گاه شمار

یکشنبه 103 آذر 11

از آغاز: 393748 بازدید

امروز: 1 بازدید

روز پیش: 3 بازدید

فهرست

[خـانه]

[ RSS ]

[ Atom ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

شناختن من

مستان ِ عاشق
اهورا هخا
تارنگار مستان

آرم خودم

مستان ِ عاشق

بود و نبود

یــــاهـو

آرم دوستان


















لینک دوستان

یادداشتهای من
مذهب عشق
هادی حامد رحمت
تک پیکسل (سرویس تبلیغات پیکسلی رایگان)
فرهنگ سرای پارسی
مستان ِ عاشق
پری ناز دختر شمالی
بیا تو بندر
اَمُــــــــردادگان

بایگانی

تاریخ و تمدن[31] . زرتشت[14] . تصاویر[9] . از همه جا[9] . موزیک و ویدئو[8] . گاه شمار[6] . گردشگری[6] . جشن ها[4] . مذهبی[3] . تلفن همراه[3] . زمینه میز کار[2] . اتومبیل[2] . دین و سیاست[2] . لطیفه[2] . لینک بلاگ . زمینه میز کار . طبیعت بی زبان . بازی ها . پزشکی . نوشته های خودم .

بایگانی

مطالب پیشین

اشتراک

 

نگارشگر پایه تارنگار

www.parsiblog.com
تاریخ و تمدن - مستان ِ عاشق
گزینش برای رویه خانگى