سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مستان ِ عاشق

دانشمند، دانشمند نمی شود، تا اینکه . . . در برابر دانشش چیزی از کالای پست دنیا نگیرد . [امام علی علیه السلام]

نگارش شده به دست: اهورا هخا

خدای درون
دوشنبه 88 اردیبهشت 28 12:2 عصر

به خشنودی دادار اورمزد

پیش گفتار

زندگی با گریه آغاز می یابد ، با چه به پایان می رسد ؟آیا در زمان زندگی به هنگام مرگ می اندیشید ؟ آیا تنها به خود می اندیشید ؟ شما از کدام دسته آدم ها هستید ؟ آدم هایی که بر دارایی ( ثروت ) خویش می اندوزند ، آدم هایی که شادی دروغین دارند ، آدم هایی که به هیچ چیز جز خود نمی اندیشیند ؛ به راستی تا کنون اندیشیده اید چگونه چشم به این جهان گشودید ؟ آیا اندیشیده اید چه نیرویی شما را راهنمایی کرد تا به این گام ( مرحله ) برسید ؟ اندیشیده اید که چگونه سختی ها را پشت سر گزاردید ؟

گام نخست - گذری بر زندگی

زندگی با گریه آغاز می شود ، اما آیا گریه نشانه اندوه است ؟ نشان چیست ؟ 
گریه در اوگ ( اوج ) شادی هم به دنبال آدم می آید ، گریه به آدم کمک می کند تا خشم را مهار کند تا خود را آرام کند تا خود را از اندوه خالی کند و بر خویش چیرگی ( تسلط ) یابد . اما تا کنون چه کسی اندیشیده که گریه در آغاز زندگی چه نقشی داشته است ؟ گریه در آغاز به آدم خوش آمد می گوید . خوش آمد گویی به دنیایی دیگر ، به دنیایی که از نو باید زندگی کند ؛ چون از دنیای پیش هیچ کس آگاه نیست ، کی می داند پیش از آمدن به این دنیا در درون شکم مادر چه بر او می گذشت ؟ شاید خیلی آموزش ها را دیده باشیم اما پس از آمدن به دنیای دیگر ، به دنیای روشن تر ، به دنیایی بزرگ آن ها را فراموش کرده باشیم چرا که در آغاز زبان گفتار نیاموخته ایم ، چرا که هنوز با زندگی خو نگرفته بودیم . اما می توان چنین داشت خوی آدم ( اخلاق ) پیش از آمدن به این دنیا به ما رسیده اما چگونه ؟ باز هم کسی نمی داند . زندگی آدم دارای فراز و نشیب است ، هر دم ( لحظه ) از زندگی آدم به روشی پیش می رود که گویی از پیش برنامه ریزی شده است ، در هنگام خشم یا در شادی ، کردار آدم از پیش برگزیده شده ، گویی که از پیش به ما گفته اند این جا باید این گونه رفتار کنید . زندگی مانند یک دومینو می باشد ، نخستین تکه را که انداختیم ، دیگر تکه ها پیش می روند و زندگی آدم را می سازند .
شاید بگویید برداشتی نا درست از زندگی دارم ، بگویید پس آزادی گزینش چیست ( عقل ) ؟ همان که میان ما و جانداران دوری انداخته . خرد ( عقل ) به آدم بسیار یاری می رساند . ولی اگر کمی بیشتر بیاندیشید خواهید دید که باز هم زندگی از نو آغاز می شود ( تکرار می شود ) ؛ خواهید دید که گمان می کنید از پیش می دانستید که به این گام خواهید رسید . گاهی هم پس از آن دم با کمی اندیشه خواهید دید که پیشتر ها این دم برایتان پیش آمده است .
من خود بار ها و بار ها با خود بر سر این جُستار ( بحث ) اندیشیده ام و باز هر چه به جلو تر پیش می روم گیج تر می شوم .
به تازگی به بودن یک نیرو پی بردم ، نیرویی که همیشه به یاری من آمده است ، نیرویی که در سخت ترین گام ها ( مراحل ) به من رهایی ( نجات ) داد . این نیرو چیست ؟

گام دوم - نیروی پیش برنده

این نیرو چیست ؟ به راستی چه چیزی به آدم می تواند تا به این اندازه یاری رساند ؟ باز پرسش ها آغاز شد : آیا تاکنون به بودن این نیرو پی برده اید ؟ آیا کارایی ( تاثیر ) این نیرو را سُهِش ( احساس ) کرده اید ؟
همه می دانیم که خدایی وجود دارد که ما را آفریده ، که زمین را آفریده ، که آسمان را آفریده ، که گیاهان و جانداران را آفریده و به ما تا کنون یاری بسیار رسانده ، اما آیا به یاری های پنهان او پی برده اید ؟
بی گمان بسیاری از ما به این چیز ها اندکی نمی اندیشیم و راه خود را همانگونه که است پیش می بریم . بدون دگرگونی ، بدون این که به دیدگاه دیگران ارج گذاریم ( به نظر دیگران احترام بگذاریم ) .
ولی به این شیوه زیستن زندگی نمی گویند چرا که مانند یک خودرو می ماند . زندگی باید با ترس همراه باشد و آدم همیشه بتواند با دلیری ( شجاعت ) بر ترس ها پیروز گردد . کسی که از انجام کاری بیم دارد بی گمان آدم نیست ، بی گمان زندگی نمی کند .
این گونه بیاندیشید که در اوگ ( اوج ) یک دشواری هستید و می خواهید بر آن پیروز شوید ، چه می کنید ؟ بی گمان با خود می اندیشید که چگونه می توانید بر این دشواری پیروز گردید ، که چه راهی را بر گزینید و با بکار گیری از چه روشی با آن پیکار کنید ؟
آیا تا کنون در این زمان از کسی یاری خواستید ؟ از همان که شما را آفریده ، همان آفریدگار که تا کنون کسی او را ندیده و هیچ چیز از آن نمی داند و همه چیز را به او پیوست می دهیم ( نسبت ) .
شده تا کنون از او چیزی را بخواهید و به آن نرسید ؟ 
حال است که همه می گویید آری ولی انگیزه ( دلیل ) آری گفتن شما چیست ؟ این جا است که باید باز گردیم به خود ، به درون خود و با خود به پیکار رویم .
همه می دانیم که اگر چیزی را از دیگران پنهان کنیم از خودمان پنهان نمی ماند ، شما به کسی که سخنتان را باور دارد چیزی می گویید و او شایِش ( امکان ) دارد که این سخن را بپذیرد ولی خود ما می دانیم که این سخن ما راست بود یا دروغ .
ما هم با خود دشمنی که نداریم ، پس می دانیم چیزی در میان ما و خدایمان پنهان نیست ، پس چرا درخواستی را از او داشته باشیم از روی نادانی و یا از روی کفر ؟ 
برای من بار ها پیش آمده است که از خدای خود چیزی را بخواهم و به آن برسم چون با او راستگو هستم ، چون کردار بد ندارم ، چون خرد پیشه می کنم و در جایی که می بینم نمی توانم کاری کنم و از دیدگاه من به دور است از او یاری می خواهم و تا کنون پیروز شده ام .
من خدا را در خود می بینم ، در منش مردم ( شخصیت افراد ) ، منش هر آدمی بازگو کننده میزان بینش او از خدای خود است . پس آدم نباید با خود دشمن باشد .
نیرویی است که ما را به جلو پیش می برد ، نیرویی که چیزی از آن نمی دانیم ، اگر آدمی باشیم که راه راست را برگزیده ایم پس از مرگ سربلندیم و اگر کسی باشیم که راه کژ را بر گزیده است ، پس از مرگ گرفتار رنجی دراز خواهیم شد .
در این گیتی ( جهان ) اگر درست بنگریم 2 نیروی بنیادی می بینیم که دیگر نیرو ها و کردار ها از این دو نیروی بنیادین سر چشمه می گیرند ، آن دو نیکی و بدی هستند که با هم پارادخش ( تضاد ) دارند . تمام نیرو ها و کردار ها از این دو سر چشمه می گیرند ، ما باید راه خود را بر گزینیم ، راست یا کژ ؟ در آن هنگام است که با گزینش راه درست از زندگی شاد خواهیم بود .
هنگامی که راه را بر گزیدیم باید با خرد پیش رویم ، و در هر گام از زندگی با اندیشیدن بر دشواری ها پیروز شویم ، باید پیش از هر کرداری به درستی روی آن بیاندیشیم و ببینیم که در کدام دسته از نیرو ها است ؟ خوبی یا بدی ؟ اگر با راه ما همخوانی داشت ، آن هنگام است که می توانیم با آن پیش رویم .
نیرو ، بر خاسته از آن چه در یاد ( ذهن ) ما می گذرد است ، آن چه که توانایی دارد در هر جا برود . بخشی از نیرو ها که مثبت و منفی هستند کارایی بسیاری بر زندگی ما دارند .

گام سوم - کارایی نیرو های مثبت و منفی

نیروها بر خاسته از یاد ما هستند ، ما هنگامی که به خود می گوییم زیبا شده ایم به خود نیروی مثبت داده و آن همراه با شادی است ، و هنگامی که در اوگ ( اوج ) یک بیماری هستیم و همه پزشکان ما را نا امید کرده اند به ما نیروی منفی می رسد که اگر به آن بی پروایی کنیم ( بی توجهی ) و به خود بگوییم ما می توانیم و یا این که به این جُستار ( بحث ) اندکی پروا نداشته باشیم و به خود بگوییم که تندرست هستیم نیرویی مثبت به خود داده ایم که ما را امید وار کرده و توانایی پیکار با بیماری را به ما داده است .
می شود چنین داشت که بخشی از زندگی ما را امید می سازد ، هنگامی که ما نا امید شویم به پایان زندگی می رسیم پس باید با باور داشتن خود ( اعتماد به نفس ) به خود نیروی مثبت بدهیم و به دشواری ها پشت کنیم .
پس بدین سان دیدیم که امید یکی از مهم ترین ویژگی های رسیدن به اوگ ( اوج ، تعالی ) است .

گام چهارم - بازگشت کردار آدم به خود در همین گیتی ( واکنش کردار )

کردار چیست ؟ کردار کارهای ( اعمال ) آدم است که می تواند نیک باشد یا بد . هر کرداری از هر گونه ای که باشد در همین گیتی ( جهان ) به آدم باز می گردد . اگر کسی باور پیدا کند به بازگشت کردار خود و در آن گمان راه ندهد همیشه پیروز است و نیاز ندارد که کوچکترین رایزنی ( مشاوره ای ) با دیگران داشته باشد . با آوردن یک نمونه به پیروز بودن این دسته از آدم ها پی خواهید برد :
گمان کنید که مرد یا زنی هستید ( پیش از گزینش همسر ) و می خواهید با یک نفر پیمان همسری بندید ، بی گمان هر سو ، خانواده ها به دنبال پژوهش آن سوی دیگر است ، حال این ماجرا ها به پایان رسید و دو نفر با هم پیمان زناشویی ( ازدواج ) را بستند . هر کدام خوب می دانند پیش از این که با هم آشنا شوند چه می کردند ، مرد می داند که آیا پیش از این با دختری دیگر پیوست ( رابطه ) داشته است یا خیر و همین گونه زن هم می داند ؛ می دانید که اگر هر دو نفر راست کردار باشند و پیش از زناشویی با هیچ آدم دیگری پیوست نداشته باشند ، در زندگی 2 نفره پیروز هستند و اگر مرد و زن پیش از زناشویی با آدمی دیگر پیوست داشته اند پس از زمانی دیدگاه شان به یکدیگر دگرگون می شود و گمان ها آغاز می شود و زندگی شان از هم می پاشد .
اکنون خود را در همه گام های ( مراحل ) زندگی این گونه رُست ( رشد ) دهید و ببینید که آیا پیروز می شوید یا خیر ، به بیانی دیگر پیش از هر کنشی به واکنش آن بیاندیشید ، اگر با آدمی پیوست دارید و در آینده می خواهید همسر برگزینید باید بدانید که همسرتان هم پیش از زناشویی با شما با آدمی پیوست داشته است پس خود که آزادی گزینش دارید یک راه را بر گزینید .
کردار ها هستند که در پایان زندگی باز به دنبال آدم می آیند و باری دیگر به او نشان می دهند که چه کسی بوده است .

گام پنجم - مرگ 

کردار ها هستند که در پایان زندگی به دنبال آدم می آیند ، چگونه ؟ اگر آدمی خوب بوده باشیم و کردارمان در این گیتی نیک بوده باشد در هنگام مرگ به آسانی خواهیم مرد ولی اگر آدمی بد کردار باشیم باید بدانیم مرگ گریبان گیرمان خواهد شد و همه نیرو ها دست به دست هم می دهند و نمی گذارند که آسایش به هنگام مرگ به دنبالمان بیاید .
ما نمی دانیم پس از مرگ به کجا می رویم ، چه بر سرمان می آید و ... ؛ گفته ها بر این است که نیک کرداران به بهشت و بد کرداران به دوزخ می روند و در آن جا ماندگار هستند . در جایی دگر آمده است که نیک کاران به بهشت می روند و بد کاران هم زمانی در دوزخ می مانند و پس از آن که سزای کردارشان را دیدند به نیک کرداران می پیوندند و زندگی ای ماندگار را پایه ریزی می کنند . ما باید به خرد خود پیش رویم ، کسی پس از مرگ به ما نگفته چه بر سرش آمده و ما هم هیچ پیوستگی با آن دنیا نداریم پس چه باید کرد ؟
شاید پس از مرگ روان آدم به آفریننده باز گردد و در دنیایی دیگر و شاید مدرن تر باز همین روان به گونه نوزادی در آید و آغاز به زندگی کند و هیچ چیز را از گذشته خود به یاد نیاورد . باز هم نمی دانیم .
پس باید راه راستی را بر گزینیم ، در این راه بیم را از خود برانیم و نا امیدی ها را در هم شکنیم .

برداشت ( نتیجه )

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است . اگر ما راه راستی را بر گزینیم تا پایان زندگی پیروز خواهیم بود و زندگی سرشار از شادی خواهیم داشت . زندگی را دو نیروی پارادخش ( تضاد ) هم می سازند و هر دم را یکی از آن ها می سازد ، هر کردار ، هر گفتار و ... ، با آزادی گزینشی که داریم می توانیم یکی را از میان نیکی و بدی بر گزینیم و به همین گونه ادامه دهیم ، راه زندگی ( هدف ) هم یاری بسیار به ما در برگزیدن میان این دو نیرو می رساند . نباید به خود نا امیدی راه دهیم چرا که به ما نیرویی منفی می دهد و مایه ( باعث ) این است که باور به خود ( اعتماد به نفس ) را از دست دهیم و شکست خوریم . باید به بازگشت کردارمان در همین گیتی باور داشته باشیم چرا که دنیا آیینه کردارمان است و آینده را کردار کنونی ما می سازد .

* بیمی از زندگی نداشته باشیم 
* شاد زیستن را به دیگران بیاموزیم
* با این همه دانش باز هم از راه ( هدف ) زندگی هیچ نمیدانیم 



کسی که سوگند می خورد به سخن یا کردار خود گمان ( شک ) دارد ؛ پس همیشه راستگو باشید و دیگران را راستگو بشمارید و از سوگند یاد کردن بپرهیزید .



دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

اوستا بخش دوم
سه شنبه 88 اردیبهشت 1 8:51 عصر

یشت ها و گاتها


(یشت ها)، سرودهای توحید است که میگویند خود زرتشت گفته است که بعضیها با کلمه (یاسین) در قرآن، برابر دانسته اند. چون این کلمه، قرائتهای مختلفی دارد و به صورت (یشمه) و (یشما) و (یسن) و (یسنا) و... هم نوشته شده است. (یشت ها) سرودها و ادعیه ای است در ستایش ایزدان که ایزد از ریشه (یزد) است که همان (یسنا) و (یشت) و (یزدان) همه ریشه مشترک (یزد) دارند که به معنای ستایش و پرستش است. کتاب اوستا شش فصل است. اولین فصل، گاتها است که به عقیده زبان شناسان، اثر خود زرتشت است که بنام سرودهای دینی خطاب به اهورامزدا سروده است. زبان شناسان، زبان این سرودها را کهنه ترین زبانی میدانند که در میان ما وجود دارد و از لحاظ مفاهیم نیز چنین است. بر (گاتها) سرودهایی افزوده اند که مجموعه (گاتها) و اضافات (یسنا) را میسازند که سرودهایی است مربوط به عدالت و پرستش خدا.



آنچه بر گاتها افزوده شده است، زبان جدیدی دارد که از لحاظ زبان شناسی متعلق به دوره هخامنشی است و بعد به (ویسپرد) و (وندیداد) میرسیم که از نظر زبان شناسی به اواخر دوره ساسانی مربوط است. از نظر زمانی، اوستا از زمان زرتشت آغاز میشود و به پایان دوره ساسانی و آستانه ظهور اسلام میرسد. در مطالعه اوستا هر چه از گاتها دور شویم، از توحید و لحن اهورامزدای واحد و یگانه و زرتشتی که اهورامزدا را خالق همه چیز (نور و ظلمت و نیکی و بدی و زشتی و زیبایی) خطاب میکند، فاصله میگیریم و به اواخر کتاب که میرسیم، بطور روشن و مشخصی، جهان به دو نیم میشود. دو کشور، دو مرز، دو نژاد و دو رئیس پیدا میکند که هردوی آنها، هم شان و هم نیرومند و در برابر هم، سویی اهورامزدا است و سوی دیگر اهریمن.یعنی خدای واحدی که خالق یزدان و شیطان بود و خیر و شر، خود نزول کرده است و به دو نیم شده است (نیمی خیر و نیمی شر) و خود در برابر نیمه خویش ایستاده است.


کاملا روشن است که این، ثنویت و دوگانه پرستی است. بنابراین اوستای قدیم یک متن دینی توحیدی است و هر چه پیش می آییم و به روزگار ساسانیان نزدیکتر میشویم به شرکی میرسیم که بر اساس دوگانه پرستی بسیار مشخص و غیرقابل توجیه و تفسیری استوار است. کتاب مقدس آیین مزدا (اوستا) یا (زنداوستا) است (اوستا متن و زند تفسیر است). این نوشته های مقدس، فقط در قرن سوم میلادی گردآوری شد و در قرن چهارم مسیحی به عنوان کتاب شریعت دین زرتشت اعلام گردید ولی یک بخش از این آثار، مخصوصا پنج سرود موسوم به گاتها به عصری بسیار پیشین تر تعلق دارد و تالیف زرتشت است. (یشت ها) از مهمترین قسمتهای اوستا است و دربردارنده بیست و یک فصل که هر فصلی در تعریف و ستایش یکی از فرشتگان یا (امشاسپندان) است. هر قسمت از این فصول را در زمان مخصوصی میخواندند. مثلا در فروردین یک قسمت از (یشت) را در روز نوزده فروردین بنام فروردین و روز فروردین ماه است، میخوانند و یا (مهریشت) را در روز مهرگان (16 مهرماه) در تعریف مهر (خورشید) بیان میدارند و (تیریشت) را در جشن ابرتیرگان باید قرائت کرد.


نامهای فصول با ذکر فرشته ویژه آن شناخته شده است.


1-هرمزیشت، 2-خردادیشت، 3-ماه یشت، 4- مهریشت، 5-فروردین یشت، 6-دین یشت، 7-زمایاریشت، 8-هفت امشاسپند، 9-آبان یشت، 10-تیریشت، 11-سروش یشت، 12-بهرام یشت، 14-هوم یشت، 15-اردیبهشت یشت، 16-خورشیدیشت، 17-گوش یشت، 18-رشن یشت، 19-رام یشت، 20-اشتاریشت، 21-وننریشت.


(یشت) کلمه اوستایی (یشتی) از ریشه همان کلمه اوستایی (یسنا) میباشد که به معنای نیایش بکار میرود و (یسنا) را موقع ستایش و عبادت میخوانند. اما یشتها ویژه ستایش خداوندگار و امشاسپندان و ایزدان است. بعضی محققان در رابطه با (یشت ها) گفته اند: در آغاز ترکیب شعری داشته و این اندازه نبوده و بعدها به تدریج مطالبی به آنها افزوده شده است و از صورت شعری بیرون آمده اند. یشتهایی که تا امروز باقی مانده اند به بیست و یک یشت میرسند. نام هر یشتی با یکی از ایزدان و امشاپندان مشخص گردیده است. اما نخستین یشت موسوم به هرمزیشت، درباره پروردگار و صفات و افعال اوست. در یشتها، نشانه هایی از آیین آریایی دیده میشود. در این یشت، مضامین و مطالبی است که نشانه قدمت آن میباشد.


هروزیشت، اولین یشتی است که در آن از صفات خدا سخن رفته است. دومین یشت از دو قسمت تشکیل گردیده است که عبارت است از: هفتن یشت کوچک و هفتن یشت بزرگ.


اولی درباره هفت امشاسپند است که قبلا اشاره شد. در میان یشتها فقط دو امشاسپند هستند که دارای یشت ویژه ای هستند: (اشاوهیتنه) یا (اردی بهشت) و (همه اواتات) یا (خرداد).


اگر چه گمان میرود که دیگر امشاسپندان هم دارای یشت مخصوص باشند، ولی چون بخشهایی از اوستا از بین رفته، اثری از آنها در دست نیست. سومین یشت موسوم به (اردی بهشت یشت) که دومین (امشاسپند) است و چهارمین یشت موسوم به (خردادیشت) که به حساب، پنجمین امشاسپند میباشد. یشت پنجم بنام (ابات یشت) ویژه ایزد آب است بنام (آناهیتا). الهه ایزد آب دیگری بنام (ایم نبات) داریم که به معنی (زاده آبها) است.


... واین قدیمی ترین قسمت اوستا است.

بر گرفته از بلاگ تخت جمشید


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

اوستا بخش نخست
سه شنبه 88 اردیبهشت 1 8:50 عصر

نظر یک محقق فرانسوی


کتاب زرتشتیان اوستا نام دارد که یکی از قدیمی ترین کتب جهان بشمار میرود و شاید کهن ترین اثر مکتوب قوم ایرانی باشد. اوستا در یک عهد و به دست یک نفر نوشته نشده، بلکه در طول سالیان، توسط افراد بسیار نگاشته شده است. محققان بر این باورند که بخشی از اوستا که (گاتاها) نام دارد، کهن ترین قسمت اوستا است. این قسمت، حاوی سرودهایی است که بر زبان زرتشت جاری شده است. اوستای موجود، اوستای اولیه نیست. زیرا اصل آن در گذر روزگار از بین رفته است. اوستای اصلی به خط زرین نوشته شده بود که در حمله اسکندر مقدونی به ایران نابود شد.



 از آن پس، دوباره در روزگار (بلاش اشکانی) و (شاپور اول) قسمتهایی از آن گردآوری و تدوین شد. زبانی که اوستا با آن نوشته شده، یکی از کهن ترین زبانهای ایران قدیم است. اگر چه به درستی روشن نیست که این زبان در چه دوره ای رواج داشته، اما همین اندازه معلوم است که با زبانهای دیگر اقوام آریایی چون فارسی باستان و سنسکریت (زبان مردم هند) تجانس داشته است.


(سایکس) نیز بر این عقیده است که: کتاب اوستا به زبانی نوشته شده که آنرا (اوستیک) میگویند و با زبانی که شاهان هخامنشی در کتیبه های خود بکار برده اند، فرق دارد.


گفته اند که اوستا بیست و یک کتاب بوده که با خط طلا بر دوازده هزار پوست گاو نگاشته شده. پس از انقراض هخامنشیان، کتاب نیز از بین رفت و فقط قسمتهای کوچکی از آن بدست آمده است. (بلاش اول) پادشاه اشکانی، این کتاب را احیا کرد و اردشیر ساسانی انجام آنرا به پایان برد. گمان میرود که در دوره های بعد، به آن اضافاتی شده باشد.


آنچه از اوستا در دست است، عبارت است از:


1-یسنا: مشتمل بر 72 فصل حاوی سرودها که گاتها جزء آن است.


2-ویسبرد: مجموعه ای از ادعیه و سرودها.


3-وندیداد: قانون و دستورات موبدان و مبین احکام عبادات و ...


4- یشت ها: شامل سرودهایی در تجلیل فرشته های موکل ایام و ...


مهمترین قسمت اوستا، گاتهاست که شبیه (مزامیرعبریان) است. گمان میرود (گاتها)، سرودهای شخص زرتشت باشد.

بر گرفته از بلاگ تخت جمشید


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

دین زرتشت
سه شنبه 88 اردیبهشت 1 8:49 عصر

با درود - چون مدیران سرویس دهنده پارسی بلاگ با وجود این نبشته در بلاگ مخالف بودند ، تا آگهی پسین این نبشته برداشته می شود .

پیام  :

مدیر محترم وبلاگ مستان ِ عاشق(اهورا هخا) 
با سلام 
یادداشتی با عنوان دین زرتشت در وبلاگتان مغایر قوانین سایت پارسی بلاگ ارزیابی گردید. 
علت مغایرت:متن و کلمات استفاده شده در وبلاگتان
لطفا هرچه سریعتر نسبت به تغییرات لازم اقدام نمائید. در غیر اینصورت با وبلاگ شما مطابق قوانین سایت برخورد خواهد شد. 
با تشکر از همکاری شما
تیم مدیریت محتوایی


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

زرتشت
سه شنبه 88 اردیبهشت 1 8:45 عصر

زرتشت


(زوراست) یا (زرشتر) یعنی دارنده شتران زرد... مستشرقین با حقه بازی عجیبی، تاریخ تولد زرتشت را از 329 تا 600 ق.م، به 6000 سال ق.م، و حتی 6000 سال پیش از حمله اسکندر عقب میبرند تا به یک نتیجه گیری نژادی دست بزنند. چرا که اروپایی (هر دین و مذهب و مکتبی داشته باشد) با نوعی خودپرستی، خود را منشاء و دلیل وجودی هر مذهب و مکتب و فلسفه ای میداند


محل تولد او نیز مجهول مانده. بعضی گویند در ناحیه ماد (آذربایجان) در شمال غرب ایران و بعضی گویند در (باکتریا) بوجود آمده. ولی از قرار معلوم وی در غرب ایران زائیده شده و در شرق ایران به کار دعوت خود پرداخته است. روایات باستانی بر آن است که زرتشت در پانزده سالگی نزد آموزگاری تعلیم یافت و از او (کشتی) دریافت کرد. کشتی نام کمربند مقدس زرتشتیان است. از آغاز عمر خود به خوی مهربان و سرشت لطیف معروف گردید.


در هنگام بروز قحط سالی که در ایام جوانی او اتفاق افتاد، نسبت به سالخوردگان حرمت و رافت و درباره جانوران محبت و شفقت به عمل می آورد. چون به بیست سالگی رسید، پدر و مادر و همسر خود را رها کرده برای یافتن اسرار مذهبی و پاسخ مشکلات روحانی که اعماق ضمیر او را پیوسته مشوش میداشت، در اطراف جهان سرگردان شد و از هر سو رفت و با هرکس سخن گفت، شاید که نور اشراق درون دل او را منور سازد... در منابع یونانی گفته شده که زرتشت مدت هفت سال در غاری درون کوهی به سر آورده که به خاموشی مطلق میگذرانید.


آوازه کار او از شرق به گوش مردم روم رسید و شهرت یافت که مردی مرتاض، بیست سال تمام در بیابانها گذرانیده و جز پنیر، طعامی نخورده است. چون به سی سالگی رسید، زرتشت را مکاشفاتی دست داد. روایات در این باب به قدری فراوان و اغراق امیز است که برای او معجزات عجیبه و کرامات غریبه، ذکر کرده اند. گویند نخستین بار که برای او کشف و شهود دست داد، در سواحل رود (دینا) در نزدیکی موطن او بود. ناگهان خیال شبحی که بلندی قامت او، نه برابر انسان متعارف بود، در نظرش نمودار گردید که او را فرشته (وهومنه) یا (بهمن) یعنی پندار نیک، نام نهاده اند. پس فرشته با او گفت و شنود کرد و به او فرمان داد که جامه عاریتی کالد را از جان دور سازد و روان را پاک و ظاهر فرماید که آنگاه صعود کرده، در پیشگاه اهورامزدا یعنی خدای حکیم، حاضر گردد.


از آن پس، هشت سال دیگر بر زرتشت بگذشت و او در عالم کشف و شهود با شش فرشته مقرب (امشاسپندان) یکایک، گفت و شنود کرد. از آن پس، ده سال تمام بر زرتشت بگذشت که به پرستش و عبادت اهورامزئدا مشغول بود و پیوسته از مردم آن روزگار، جفا و آزار میدید. پس از این مکاشفه، بیدرنگ تعلیم خلائق را آغاز کرد. ولی در ابتدا کسی به سخنان او گوش نداد. چندین بار نومید شده در معرض فتنه و آزمایش قرار گرفت. عاقبت پس از ده سال، زرتشت به مقصود رسید و نخستین کسی که آیین او را پذیرفت، عموزاده وی مردی بنام (میندی نیمون ها) بود. پس در یکی از بلاد شرقی شرقی ایران به دربار پادشاه آن دیار به نام (ویشتاسب) راه یافت. مدت دو سال، زرتشت کوشش بسیار کرد که این پادشاه را به دین خود در آورد. پادشاه با زرتشت همراه گردید ولی چون تحت نفوذ کارپانها (روحانیون) واقع بود، آنان با اقدامات شیطانی خود علیه عقاید زرتشت برخاستند و باعث شدند که زرتشت را دستگیر ساخته و به زندان اندازند. سر انجام پس از دو سال از زرتشت معجزه ای به ظهور رسید.


بالاخره شاه به دین او درآمد. ویشتاسب سراسر نیروی خود را برای نشر دعوت آن پیامبر به دین، بکار برد. درباریان و امرا نیز به دنبال شاه، بر او گرویدند. از مدت بیست سال دیگر که از عمر زرتشت باقی مانده بود، روایات و حکایات بسیاری نقل کرده اند. در سراسر این روزگار، وی به نشر دین اهورامزدا در میان ایرانیان بگذرانید. در این زمان دو پیکار و جنگ با دشمنان برپا ساخت. جنگ دوم در زمانی روی داد که زرتشت به سن هفتاد و هفت سالگی رسیده بود. در این پیکار اگر چه پیروز گردید، لیکن عاقبت کشته شد. نویسندگان اوستا در هزار سال بعد گفته اند که چون تورانیان شهر بلخ را به غلبه گرفتند، یکی از آنان ناگهانی بر آن پیامبر یزدانی تاخته و او را در برابر محراب آتش در حال عبادت، به قتل رسانید.

 

زرتشت را یونانیان، (زوروآسترس) و رومیان و اروپاییان، (زوروآستر) مینامند. وجود تاریخی او محل اختلاف است و اعتراض. (جیمزدارمستر) مفسر فرانسوی اوستا، از زرتشت خدایی میسازد و او را تظاهر هوم به شکل انسان میداند. (کرن) هلندی، او را افسانه ای منسوب به خورشید میشناسد. با این وجود آثاری موجود است که وی را شخصیت تاریخی میدهد. معمولا این رای رایج است که زرتشت میان هفتم و ششم ق.م، بوده است. افلاطون صریحا از زرتشت نام برده و او را موسس آیین (مزدیسنا) دانسته است.


 

(بروسوس)، مورخ قرن سوم میلادی، زرتشت را سر سلسله پادشاهان ماد میداند. مورخان اسلامی، زرتشت را معاصر (گشتاسب) یا (ویشتاسب) میدانند. در فروغ مزدیسنا آمده است که زرتشت در شهر (ری) بدنیا آمده است. یونانیان زرتشت را (زوروآستر) می نامیدند، یعنی ستاره شناس.


 

(دیوژن)، زرتشت را به معنای ستاره پرست گفته است. زرتشت به معنای شخم کننده یا شتر نیز آمده است. اعراب، زرتشت را سلطنت زرین گفته اند. زرتشتیان نام وی را (سپیتامه) میدانند. آذرگشسب مینویسد: (اسفتمان)، پس از رسیدن به مقام روحانی به لقب (شترپیر) یا (زرد رنگ) مفتخر گردید. شتر حیوانی نبوده که در بین آریاییهای ایرانی اهمیت و ارزشی داشته باشد تا دارنده آن به خود مباهات کند. پس دارنده شتران زرد رنگ، به پیامبران ایران نمیچسبد.


 

واژه زرتشت در تاریخ به دوازده گونه ضبط گردیده است :


 

زردشت، زردتشت، زرهشت، (این سه بر وزن: انگشت)


 

زاردشت، زاراهشت، وزراتشت، (این سه بر وزن: خارپشت)


 

زرادشت، وزراهشت، وزرادشت، (این سه بر وزن: چراگشت)


 

زره دشت، زره تشت، وزره هشت، (این سه بر وزن: دره پشت)


 

زردشت، زرتهشت، وزاردهشت، وزارتهت، (به دال مهمله و تاء مضموم)


 

نام پدر زرتشت، (پورشب) و نام مادرش، (دغویه) آمده است. در باب تحصیلات زرتشت نیز اختلاف بسیار است که برخی او را تحصیلکرده یونان و برخی دیگر، شاگرد مکتبهای فلسفی هند میدانند. زرتشت با دختر (فراشائوش ترا) بنام (هووی) ازدواج کرد و شاه نیز با دختر زرتشت، (وجامناسیاه) که از زن اول او بود، ازدواج نمود. زرتشت در سن هفتاد یا هفتادوهفت سالگی در حالی که در برابر محراب به عبادت مشغول بود، به وسیله یک سرباز تورانی کشته شد

بر گرفته از بلاگ تخت جمشید


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

ایران در پایان هزاره سوم پیش از میلاد
شنبه 87 اسفند 3 9:4 عصر

ایران در پایان هزاره سوم پیش از میلاد

طی هزاره ی سوم و اوایل هزاره ی دوم پیش از میلاد، فلات ایران به چند منطقه ی فرهنگی متمایز از یکدیگر تقسیم شده بود.
فرهنگ گرگان سراسر منطقه ی شرق دریای مازندران را در بر می گرفت.
فرهنگ گیان چهارم - سوم و گودین چهارم، منطقه ی شرق لرستان را شامل می شد.
فرهنگ یانیک، از شرق آذربایجان آغاز شده و تا بخش های مرکزی ایران گسترش یافته بود.
در جنوب، جنوب شرقی و شرق ایران، نیز سه فرهنگ مختلف با سفال های منقوش، فارس، کرمان و سیستان را زیر پوشش خود درآورده بود.

شرق دریای مازندران - فرهنگ گرگان
شمال غربی ایران - فرهنگ یانیک
سرزمین های مرکزی غرب ایران - فرهنگ دوره ی چهارم - سوم گیان
جنوب و غرب آذربایجان - فرهنگ دینخواه
فلات مرکزی - فرهنگ سگزآباد
سرزمین های مرکزی غرب ایران - فرهنگ دوره ی دوم گیان
جنوب ایران - فرهنگ قلعه - شوگا

شرق دریای مازندران

فرهنگ گرگان

در شمال شرقی فلات ایران سفال خاکستری فرهنگ گرگان ترکیبی بود از فرهنگ بومی منطقه و عناصری که به احتمال از غرب وارد منطقه شده بودند. آثار این فرهنگ را می توان در نقاطی مانند «شاه تپه»، «تورنگ تپه»، «یاریم تپه»، «دره گز» و چند محل دیگر یافت.

سفال خاکستری منطقه ی گرگان، حتی تا «تپه حصار» در نزدیکی دامغان در حاشیه ی فلات مرکزی نیز گسترش پیدا کرده بود.
طبقه ها و لایه های اصلی استقرار در این دوره از فرهنگ های پیش از تاریخ ایران، به نیمه ی دوم هزاره ی سوم پیش از میلاد تعلق دارند.
به نظر می رسد که استقرار عصر مفرغ در «یاریم تپه» و در دوره ی IIIb در «تپه حصار» دامغان بر اثر ورود مهاجمان شرقی در یک زمان به پایان رسیده باشد. «تپه حصار» در دوره ی IIIc دوباره آزاد شد و جوامع مستقر در «شاه تپه» و «تورنگ تپه» بدون پیشامد حادثه ای به زندگی خود ادامه دادند.
سفال این مرحله، تداوم سفال خاکستری داغدارلایه های قدیمی تر است. ظروف سفالین معمولا با خطوط متقاطع یا جناقی داغدار تزیین شده بودند.
کوزه های بلند، ظروف با لوله های ناودانی و قمقمه از شکل های متداول دوره ی حصار IIIb هستند.
برخی از ظروف، مانند ظروف میوه خوری پایه بلند و کوزه های استوانه ای لوله دار، از سنگ مرمر ساخته شده بودند. از فراوانی اشیای مسی همراه با مردگان در گورها چنین برمی آید که ساکنان گرگان در این دوره به آسانی به آن فلز دسترسی داشته اند.
تیغه های خنجر، سر تکمه ای، مهره های مسطح مسی، چکش، تبر، سنجاق های سر گرد و علم هایی با سرمنقوش، از جمله اشیای مسی به دست آمده از گورها را تشکیل می دهند.
آنان طلا و نقره و قلع در ساختن ظروف و اشیای کوچک و از سنگ هایی قیمتی به ویژه عقیق، برای ساختن مهره استفاده می کردند. وفور انواع اشیاء و لوازم در نیمه ی دوم هزاره ی سوم پیش از میلاد اشاره ای است به وجود ثروت زیاد در سرزمین گرگان.
شیوه های گوناگون به کار رفته در ساختن انواع تولیدات صنعتی، از یک سو، گویای ارتباط با دره ی رود سند - حتی شاید دورتر با سرزمین چین - و از سوی دیگر، با آناتولی و میان دو رود (بین النهرین) در غرب است.
یکی از دلایل این ارتباط، قرار داشتن این منطقه در سر راه تجارتی میان شرق و غرب بوده است. فرهنگ سفال خاکستری گرگان به احتمال زیاد در حدود 1900 یا 1800 پیش از میلاد به پایان رسیده است.
از این تاریخ تا حدود سال 930 (150 +/-) پیش از میلاد ظاهرا به استثنای «تورنگ تپه» بقیه ی محوطه های باستانی، متروک بودند و چیزی از سرنوشت ساکنان آنها بر ما آشکار نیست.
می دانیم که «تپه حصار» و «یاریم تپه»، شرقی ترین محل های اسکان در منطقه ی فرهنگ گرگان بوده و از آنجا که پیش از سایر محوطه های اسکان در منطقه ی فرهنگ گرگان ویران شده است، شاید بتوان از بین رفتن این تمدن را بر اثر تهاجم اقوام بیابانگرد و چادرنشین آسیای مرکزی مشخص کرد.
در مسیر غرب، مدارک و شواهد چشمگیری ارتباط میان فرهنگ های سفال خاکستری ایران را با آناتولی، مجمع الجزایر «اژه» و اروپای مرکزی نشان می دهد. این مدارک مشابه اغلب با مردمی ارتباط می یابند که به زبان هند و اروپایی (آریایی) سخن می گفتند. از سوی دیگر، فرهنگ سفال خاکستری گرگان در شرق به سرزمین ترکمنستان راه یافت که ما آن را در دوره ی پنجم استقرار در «نمازگا تپه» مشاهده می کنیم.

شمال غربی ایران

فرهنگ یانیک

در میانه ی نیمه ی اول هزاره ی سوم پیش از میلاد مهاجمانی از آن سوی کوه های قفقاز و شرق آناتولی از راه آذربایجان شرقی وارد سرزمین ایران شدند و در بخش وسیعی از آن سکنی گزیدند، قدیمی ترین آثار و بقایای این مردم در «یانیک تپه» از طریق سفال خاکستری داغداری شناسایی شده است که رنگ آن از خاکستری تا سیاه متفاوت است. این سفال ها دست سازند و لبه ی تقریبا چهارگوش در مقطع، ته نوک تیز، و ظاهری شبیه به ظروف فلزی دارند و از ظروف سفالی ظریف با بدنه ی نازک به رنگ خاکستری گرگان کاملا متمایزند.
سفال یانیک در آغاز دوره ی اول مفرغ قدیم، با طرح های کنده ی هندسی و پرشده با خمیری سفید رنگ تزیین شده است. در نیمه ی دوم (دوره ی دوم مفرغ قدیم) طرح های کنده جای خود را به طرح های داغدار داد. مردم فرهنگ یانیک، سرتاسر شمال آذربایجان تا نیمه ی شمالی دریاچه ی ارومیه را اشغال کردند.

در یانیک تپه، 9 لایه ی ساختمانی با بناهای مدور متعلق به نیمه ی نخست این فرهنگ مشخص شد. راه ورود به داخل خانه ها، از راه بام بوده است. وجود نوع خانه های مدور در یانیک تپه همراه با سفال ویژه ی این دوره در دو منطقه ی دیگر در «شنگاویت»(شـِنگاویت- Shengavit) در قفقاز و در «بت یراح»(بــِت یــِراح - Beth Yerah) در فلسطین، پراکندگی مردم فرهنگ عصر مفرغ را در منطقه ی وسیعی از آسیای غربی آشکار می سازد.

در نیمه ی دوم فرهنگ یانیک، خانه های مدور جای خود را به بناهای راست گوشه، با یک در ورودی داد.
در این خانه ها، دسترسی به پشت بام با نردبان میسر بود. فرهنگ یانیک - در طول نیمه ی دوم عصر مفرغ قدیم - از راه سرزمین های کوهستانی رشته کوه های الوند به سمت جنوب ایران به حرکت درآمد و به دشت همدان راه یافت.
آثار این فرهنگ، در شماری از تپه های باستانی در بررسی های منطقه ی همدان شناسایی شده است.
دوره ی پنجم در گودین را همین اقوام نابود کردند و با استقرار خود در آنجا دوره ی چهارم گودین را به وجود آوردند. حتی تعدادی از سفال نوع نیمه ی دوم فرهنگ یانیک، در «تپه گیان» نهاوند نیز گزارش شده است. همچنین در ملایر آثار فرهنگ یانیک در میان بقایای لایه های متعلق به هزاره ی سوم مشاهده شده است.
فرهنگ یانیک، در «گوی تپه» در آذربایجان غربی، در حدود 2050 پیش از میلاد به پایان رسید. در جنوب، در گودین تپه - تقریبا در همان زمان - با ورود فرهنگ دوره های چهارم و سوم گیان از میان رفت.

ورود فرهنگ یانیک به سرزمین ایران در طول هزاره ی سوم پیش از میلاد، بخشی از حرکت گسترده ی قبایل و طوایف ساکن در شرق آناتولی و جنوب قفقاز بود که به طور همزمان، شاخه های دیگری در جهت غرب وارد شمال سوریه و فلسطین شد و فرهنگ «خربت کراک»(Khirbet Kerak) را بنیان نهاد.
با از میان رفتن فرهنگ یانیک، سفال تازه ی چند رنگی ای (پلی کرم) به رنگ های قرمز و کرم و سیاه ظاهر شد که با سفال «کاپادوکیه» و «الیشار هویوک» در آناتولی مرکزی ارتباط داشت. دارندگان سفال چند رنگی، در اوایل هزاره ی دوم پیش از میلاد، منطقه ی غرب دریاچه ی ارومیه، از «گوی تپه» در جنوب تا «خوی» در شمال را به اشغال خود درآوردند.
این سفال در گوی تپه در دوره های C و D نمایان شد. عناصر تزیینی سفال چند رنگی گوی تپه C و D با وجود تفاوت هایی در شکل ظروف، ظاهرا از سنت سفالگری «سفال کاپادوکیه» و «ترییالتی»(Trialeti) گرفته شده است. سفال کاپادوکیه درحدود 1900 پیش از میلاد در آناتولی مرکزی ناپدید شد، اما در ترییالتی در گرجستان به سال های 1550 تا 1450 پیش از میلاد تاریخ گذاری شده است. انتساب میانگین دو تاریخ بالا، یعنی 1900 در آناتولی و 1450 در گرجستان برای آغاز گوی تپه C و D شاید به دور از واقعیت نباشد. وجود یک تکه از سفال نوع «خابور» در «دینخواه تپه» در جنوب غربی دریاچه ی ارومیه ارتباط میان دو منطقه را بیشتر تایید می کند.

سفال مشخصه ی نیمه ی دوم گوی تپه C و D که از میانه ی هزاره ی دوم تا عصر آهن ادامه یافته در دینخواه تپه نیز ظاهر شده است. شکل های متداول این نوع سفال یعنی کوزه های گردن بلند، کاسه های شکمدار با لبه ای به خارج برگشته و یا کوزه ی کروی با لبه ی ضخیم، به رنگ های خاکستری و قرمز داغدار در عصر آهن در حسنلوی پنجم و دینخواه تپه نیز متداول بود.

از دیگر محوطه های شناخته شده در محدوده ی فرهنگ یانیک، می توان از «هفتوان تپه» در نزدیکی شهر سلماس یاد کرد که از هفت دوره تشکیل شده است. کهن ترین آنها، دوره ی هفتم متعلق به دوره ی سوم عصر مفرغ قدیم (1900- 2300 پ.م.) و تازه ترین آنها، دوره ی اول متعلق به دوره ی ساسانی است.

سرزمین های مرکزی غرب ایران

فرهنگ دوره ی چهارم - سوم گیان

فرهنگ منطقه ای دیگری که از میانه ی هزاره ی سوم تا آغاز هزاره ی نخست پیش از میلاد در فلات ایران به وجود آمد، فرهنگ دوره های چهارم و سوم «گیان» در لرستان، در منطقه ی کوهستانی ابرسن (زاگرس) بود که در بین سرزمین های پست جلگه ی میان دو رود و بخش های مرکزی تر ایران ارتباط برقرار می کرد.
مراحل نخستین این فرهنگ در سبک سفال منقوش گیان چهارم ارایه شده است که از نهاوند تا بروجرد به انضمام ناحیه ی جنوب شرقی «هرسین» کسترش یافته بود.
در جهت شمالی، شمال منقوش گیان دست کم تا «گودین» در دره ی کنگاور گسترش داشت. از شباهت های سفال ها چنین برمی آید که جامعه ی دوره ی چهارم گیان تا اندازه ی زیادی زیر نفوذ ایلامی های دوره ی شوش D بوده است. دوره ی چهارم گیان تا بخش یک چهارم هزاره ی دوم پیش از میلاد ادامه یافت و با یک مرحله دگرگشت، دوره ی سوم گیان موجودیت یافت.
گورهای «گیان» و «تپه جمشیدی» در نزدیکی آن به این دوره تعلق دارد. شباهت شیوه ی سفال گری و نقش مایه های تزیینی آن در طول دوره های چهارم و سوم گیان به یکدیگر، باعث شد تا باستان شناسان دو دوره ی بالایی را گونه گونی و دنباله ی یکدیگر بدانند و این دو دوره را به صورت یک فرهنگ و به نام «فرهنگ گیان چهارم و سوم» بخوانند.
در «چغاسبز»، از بیست و هفت گور در عمق دو متری از سطح تپه، سفال نوع دوره ی چهارم - سوم به دست آمد و در چند گور دیگر در «سرخ دم» لرستان، تنها چند قطعه ی سفال نوع گیان سوم یافت شد.

ایران در میانه هزاره دوم پیش از میلاد

در میانه ی هزاره ی دوم پیش از میلاد صنعت سفال چند رنگی که در شمال غربی ایران برای نخستین بار در «گوی تپه» آغاز شده بود، به سمت جنوب شرقی و بخش های مرکزی ایران به حرکت درآمد و در تپه ی «سگزآباد» مستقر شد. به این ترتیب، این فرهنگ مسیری را پیمود که پیش از آن فرهنگ یانیک پشت سر نهاده بود.
در این زمان یانیک تپه به یک گورستان تبدیل شده و «اشنو» و دره ی «سولدوز»، واقع در گوشه ی جنوب غربی دریاچه ی ارومیه و «دینخواه تپه» به تصرف فرهنگ سفال «خابور» در شمال میان دو رود درآمده بود. در این زمان، در منطقه ی لرستان فرهنگ گیان چهارم - سوم در کنار فرهنگ محلی تر گیان دوم ادامه یافت و سرانجام، در جنوب، در سرزمین فارس فرهنگ «قلعه شوگا» با دگرگونی هایی برجای ماند.

جنوب و غرب آذربایجان

فرهنگ دینخواه

حفریات باستان شناسی در تپه ی «حسنلو» و «دینخواه»، فرهنگی محلی را در حوالی جنوب غربی دریاچه ی ارومیه آشکار ساخت. سفال مردم، بیشتر زرد رنگ بود که بر اثر درجات متفاوت حرارت، از رنگ سرخ تا زرد متمایل به سبز متفاوت شده بود. این سفال، با چرخ شکل گرفته و تزیین آن به صورت نقاشی و نقش کنده بود.
شکل های متداول ظروف و فنجان ها و کوزه هایی با پایه ی حلقوی و گردنی کوتاه و قوس دار تشکیل می دادند. نقش مایه ها معمولا از خط های افقی به دور بدنه ی ظرف و یا از خطوطی افقی با مثلث های پر شده به هاشور بود. گاهی نیز در میان هر دو مثلث نقش یک جفت تبر، یا پرنده یا نقطه و دایره ی پره دار شبیه چرخ دیده می شود که در کل به طرح های تازه از سفال نوع خابور شباهت دارد که در «آشور» و «تل بیلا» و «کول تپه» و «تل براک» و «تل چگار بازار» به دست آمد و به 1900 تا 1200 پیش از میلاد تعلق دارد.
 در این دوره در دینخواه تپه، دیوار خانه ها را از خشت های چهارگوش بزرگ، بر پی های سنگی ساخته و سپس، دسوارها را با اندودی از گل می پوشاندند.
با توجه با آزمایش های کربن 14 و مقایسه ی آثار مشابه از «تل العجول» در فلسطین و «تل نوزی» در کنار رود خابور در شمال میان دو رود و آثار به دست آمده از قبرس، برای این مرحله از دینخواه (دوره ی ششم در تپه ی حسنلو) تاریخی میان 1600 و 1450 پیش از میلاد پیشنهاد شده است.

جام حسنلو

جام حسنلو

فلات مرکزی

فرهنگ سگزآباد

روش سفال چند رنگی که از سفال کاپادوکیه گرفته شده بود، از راه شمال غربی ایران در پایان نیمه ی نخست هزاره ی دوم پیش از میلاد به شمال غرب فلات مرکزی ایران راه یافت و در محوطه ای به نام امروزی «تپه سگزآباد» سکنی گزید.
این تپه در حدود 60 کیلومتری جنوب قزوین و حدود 8 کیلومتری شمال دهکده ی سگزآباد واقع شده است. رنگ گل سفال چند رنگی این  دوره کرم - نخودی است که سطح آن را پوشش داغداری به رنگ سرخ و پوشش دیگر به رنگ کرم در ناحیه ی شانه ی ظرف پوشانده و نقش مایه های هندسی به رنگ های قهوه ای و سیاه آن را تزیین نموده است. سطح ظروف را در درون و بیرون نقاشی کرده اند. تزیین بیرونی را معمولا زیگزاگ ها، لوزی های و مثلث ها تشکیل می دهند و سطح داخلی را شکل های گوناگون چلیپایی و شبیه به گردونه ی مهر تزیین می کنند. کاسه با لبه ی به تو برگشته و فنجان به یک دسته و کف صاف از شکل های متداول بود. در میان آنها کوزه های دو دسته ای و ظرف های سه پایه ای نیز دیده می شود.
برخی از طرح های زینتی سگزآباد شباهت به نقوش «گیان سوم» دارند، اما شیوه ی ساخت ظرف ها با سه پایه، تقلید کاملی از ظروف سه پایه ای «دینخواه» است.
از آنجا که سفال چندرنگی «سگزآباد» با سفال «دینخواه»، «گوی تپه C و D» و شاید «گیان دوم» ارتباط داشته است، برای این دوره از تپه ی سگزآباد تاریخی برابر 1350 تا 1600 پیش از میلاد در نظر گرفته اند.

سرزمین های مرکزی غرب ایران

فرهنگ دوره ی دوم گیان

دوره ی دوم گیان، از یک سو با توجه به شباهت ها سفالی با فرهنگ دینخواه که آن نیز به نوبه ی خود با فرهنگ سفال «خابور» در شمال میان دو رود نسبت داشت؛ و از سوی دیگر، با توجه به نوع مشخصی از کوزه های دهان گشاد نقش دار که به طور همزمان در گیان و شمال فلسطین ظاهر شد با سرزمین خود ارتباط داشته است.
ابتدا تصور می شد که دوره ی دوم گیان به صورت پدیده ی محلی دنباله ی دوره ی چهارم - سوم گیان می باشد، اما یافته ها و بررسی ها در منطقه ی لرستان نشان داد که فرهنگ دوره ی چهارم - سوم گیان با تغییراتی در فراسوی تپه ی گیان، در بیشتر نقاط لرستان تا عصر آهن دنباله یافته ولی در همان زمان این دوره در خود گیان به پایان آمده و دوره ی دوم جایگزین آن شده است. به عبارت دیگر، دوره ی دوم در تپه گیان، همزمان با دوره ی چهارم - سوم گیان در دیگر نقاط باستانی لرستان بوده است.

جنوب ایران

فرهنگ قلعه - شوگا

مدارک و شواهد به ثبت رسیده برای هزاره ی سوم پیش از میلاد در منطقه ی فارس و کرمان بسیار اندک است.
فرهنگ پایان هزاره ی سوم و آغاز هزاره ی دوم در فارس تنها از راه آثار به دست آمده از «قلعه» شناخته شده است. نظیر همین آثار، در میان آثار به دست آمده از گمانه های کوچکی در «تل شوگا» و «تل تیموران» نیز مشاهده شد.
یافته های سفالی از «تل قلعه»، خمیری به رنگ سرخ دارند که حاصل شیوه ی پخت سفال و درجه ی حرارت کوره بوده است. در آن سفال ها نقش مایه های تزیینی با رنگ های از قهوه ای تا سیاه کار شده است، این نقش مایه های را علاوه بر خطوط موج دار، ماهی هایی با بدن پوشیده از هاشورهای ضربدری و پرندگان شناور در آب تشکیل می دهند که از این نظر یادآور سفال «شوش D» و «گیان چهارم»اند.
کاسه های بزرگ با پایه ی گرد و لبه ی پَخ، کوزه های با بدن کروَی و گردنه کوتاه، شکل ها رایج در سه محل یعنی «تل قلعه»، «شوش» و «گیان» هستند.
همانند فرهنگی گیان چهارم - سوم، فرهنگ اصیل منطقه ی فارس نیز به ظاهر در طول هزاره ی دوم، پیوسته با دگرگشتی آرام از یک فرهنگ محلی به فرهنگ محلی دیگر، دنباله یافته است.
مرحله ی بعدی فرهنگ فارس را، فرهنگ «شوگا» به خود اختصاص داده است. آثار این فرهنگ از محوطه های باستانی «تل شوگا»، «تل قلعه»، «تل تیموران»، «تل کمین»، «تل دروازه» و همچنین هفت تپه ی دیگر به دست آمده است.
گل سفال این دوره به رنگ زرد متمایل به صورتی است و نقش مایه های آن با رنگ سرخ مایل به قهوه ای و قهوه ای مایل به سیاه، رنگ آمیزی شده اند.
شکل های متداول عبارتند از : جام ها استوانه ای، فنجان و کاسه های کروی.

پایان فرهنگ های عصر مفرغ (حدود 150 تا 1350 پ.م.)

با آغاز عصر آهن در شمال ایران، با رخدادهای فرهنگی تازه ی پیش آمده، زمینه برای ایجاد سسله های تاریخی مادها و هخامنشیان فراهم آمد. این دگرگونی ها باعث از میان رفتن تمامی فرهنگ های هزاره ی دوم پیش از میلاد شد.
مناطق مرکزی شمال ایران و تالش را، اقوامی با سفال خاکستری داغدار اشغال کردند که سلاح های خویش را بیشتر از مفرغ می ساختند. از ویژگی های این فرهنگ، شمشیرهای کوتاه مفرغی است که دنباله ی حفاظ قبضه ی آنها به شکل هلال بر انتهای تیغه منطبق شده بود. این اقوام گورستان های وسیعی داشتند و گورهای بزرگ خویش را از تخته سنگ های نتراشیده ی طبیعی می ساختند.
به عنوان مهمترین محوطه های باستانی این دوران، می توان از «مارلیک»، «خوروین»، «قبرستان الف سیلک» و شماری محوطه های کوچک تر در شمال بخش های مرکزی ایران نام برد. در شرق، محوطه های باستانی دشت گرگان که از حدود 1900 پیش از میلاد متروک مانده بودند، بار دیگر آباد شدند. این تجدید سکونت در غار «هوتو»(هاتو) با استفاده از تاریخ نگاری با استفاده از کربن 14 به حدود 1000 پیش از میلاد می رسد و در «یاریم تپه» به زمانی دقیق تر یعنی سال 986 (61±) پیش از میلاد تاریخگذاری شده است.

جام منقوش شوش
جام منقوش شوش

در غرب، تاریخ استقرار فرهنگ قوم سفال خاکستری در «گوی تپه B» دوره ی پنجم در «حسنلو» و «دینخواه تپه» در گورستان عصر آهن به حدود 1350 (50±) پیش از میلاد می رسد.
در جنوب نفوذ این اقوام تازه وارد در دوره ی نخست گیان در «بدهورا» و در تنگ «هماملان» آشکار گردید و اندکی پس از آن آثار عصر آهن در لرستان در «معیل بک»، «تپه گوران»، «کمترلان» اول و دوم، «چغاسبز»، «سرخ دم»(سرخ دُم)، «کوران بوزان»، «تنگ هماملان»، «درشت تبیر»، «تپه ورکبود»(وَر) و «تپه کل ولی»(کـَل وَلی) گزارش شده است.
در سرزمین فارس در جنوب ایران نیز، سنت سفال منقوش عصر مفرغ، ظاهرا با ورود سفال خاکستری داغدار که در «تل تیموران»(دوره A) گزارش شده است از میان رفت.
گسترش سریع سفال خاکستری و مفرغ کاری در سرار غربی فلات ایران، سه پرسش مهم را مطرح می سازد :

1. ماهیت و خواستگاه سنت های صنعتی که از راه سفالگری و فلزکاری ارایه شد.
2. عواملی که باعث گسترش ناگهانی این سنت ها شد.
3. تاریخ و زمانی که در طول آن فرایندهای مورد نظر آغاز گردید.

درباره ی خواستگاه های این سنت های صنعتی شاید بتوان گفت که با فرضیه ی مهاجرت اقوام آریایی و هند و اروپایی ارتباط مستقیم دارد.
درباره ی پرسش دوم یعنی عواملی مربوط به گسترش ناگهانی این سنت ها آن هم با توجه به پیدایش عوامل جدید فرهنگی و انتشار آن به همراه سفال خاکستری در مقیاس گسترده می توان گفت که دلیل آن ورود اقوام تازه وارد به مناطق شمالی فلات ایران یا نوعی جابجایی جمعیت در داخل ایران بوده است.
اقوامی که از بخش های مرکزی شمال ایران به سمت غرب و جنوب به حرکت درآمدند موجب از بین رفتن سفال چند رنگی در «گوی تپه»، «دینخواه تپه» و «حسنلو» و نیز فرهنگ های گیان چهارم - سوم و گیان دوم در لرستان و سنت های سفال منقوش در فارس شدند.
درباره ی تاریخ گسترش فرهنگ عصر آهن، نتیجه ی آزمایش های کربن 14 نشان می دهد که در شرق استقرار دگربار شهرهای باستانی میان سال های 1100 تا 900 پیش از میلاد بوده است.
در لرستان مقایسه ی سفال گیان چهرم - سوم و گیان دوم از یک سو و آزمایش های کربن 14 از حفریات تپه گوران از سوی دیگر نشان می دهد که گیان سوم - دوم تاریخی در حدود 1315 (124±) پیش از میلاد داشته است.
در شمال، میانگین تاریخ بدست آمده از راه آزمایش های کربن 14 (دوره ی پنجم حسنلو) برابر با 1350 (50±) پیش از میلاد است که از این نظر کمی کهن تر از پیدایش سفال خاکستری در شرق یا جنوب غربی است.
بر اساس مقایسه ی آثار بدست آمده از دیگر محوطه های باستانی با آثار حسنلو و به ویژه میان دو رود، تاریخ مشابهی (1350 (50±)) پیش از میلاد برای قبرستان شاهان در مارلیک و گورهای «املش» و «یانیک تپه» پیشنهاد شده است. بنابراین آغاز مهاجرت دارندگان سفال خاکستری به ایران که در شمال و شمال غربی ایران به وقوع پیوسته است برابر با (1350 (50±)) پیش از میلاد است.
آثار بدست آمده از قبرستان پادشاهان مارلیک که در زیبایی و هنر فلزکاری سرآمد همه ی آثار همزمان خویش است، اوج پیشرفت هنر اقوام تازه وارد را به نمایش می گذارد. آثاری که پایه و مقدمه ی کارهای هنری دوران تاریخی ماد و هخامنشیان بوده است.
بر گرفته از پایگاه پژوهشی آریابوم


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

اطلس تاریخ ایران
شنبه 87 اسفند 3 9:2 عصر

1000000

40000

35000




18000


12000

8000
6500
6000
5000
3600

3000


700
600
500
400

300

200
100

میلاد مسیح

100
200
300
400
500
600
700
800
900
1000
1100
1200
1300
1400
1500
1600
1700
1800
1900
2000
 
 

 
     
         
     
 
       
       
         
       

آغاز شهرنشینی

       
         
       
       
       
       
       
     

 
   
  هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه
 
       

خلفای بنی امیه

 
 
خوارزمشاهیان
آل زیار
سلجوقیان
اتابکان
سامانیان
غزنویان
 

طاهریان

صفاریان

 
آل بویه
خلفای بنی عباس
اسماعیلیه
     
مغول
     
تیموریان
       
صفویان
       

افاغنه

 افشاریه

زندیه

       
قاجاریه
       

پهلوی

جمهوری اسلامی

         
         
         


بن نوشت ها :

باستان شناسی (تا هزاره دوم پیش از میلاد) - دکتر صادق ملک شهمیرزادی

باستان شناسی (تا پایان عصر مفرغ) - دکتر یوسف مجیدزاده

ایلام - دکتر عبدالمجید ارفعی

دولت ماد - دکتر پرویز ورجاوند (شادروان)

هخامنشیان ، سلوکیان ، اشکانیان ، طاهریان ، صفاریان ، سامانیان ، غزنویان ، دکتر عبدالحسین زرین کوب (شادروان)

ساسانیان ، فتح ایران به دست مسلمانان در زمان خلفای راشدین ، خلافت امویان و عباسیان ، جانشینان تیمور - دکتر عباس زریاب خویی (شادروان)

علویان طبرستان ، اسماعیلیه - دکتر فاروق فرقانی (شادروان)

آل زیار و آل بویه ، سلجوقیان ، اتابکان و خوارزمشاهیان ، امرای محلی - دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی

ایلخانان مغول - دکتر محمد تقی امامی خویی

تیموریان - دکتر عبدالحسین نوایی

ترکمانان - دکتر رضا رضازاده لنگرودی

صفویه - دکتر احسان اشراقی

افشاریه ، زندیه - دکتر رضا شعبانی

قاجاریه - دکتر ناصر تکمیل همایون

پهلوی ، جمهوری اسلامی - دکتر سید جلال الدین مدنی

نقشه پایتخت­های ایران در طول تاریخ - دکتر رحمت الله فرهودی


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

نام زیبای ایران
شنبه 87 اسفند 3 8:3 عصر

ائریه - ائیرین - آریاورته - آورته - آریا ویج - ایرانویج - ایران ویژ - اریانه - اران - پرس
ایران - Persia - IRAN

به آن گروه از آریایی‌ها که مهاجرت نکردند و در «ناف جهان» که به‌زبان اوستایی «ائیرینه‌وئیجنگه»(airyana-va?jangh) خوانده می‌شد، ساکن بماندند و با نام ایرج مشهوراند و ایرج (eraj) که به‌زبان پهلوی (erech) خوانده می‌شود، مخفف همان واژه­ی اوستایی است که به پهلوی و پارسی دری (ویج) تلفظ می‌شود که همان مرکز جهان معنی می‌دهد.

واژه­ی ایران که در پارسی ‌میانه به شکل «اران»(er?n) بوده، و برگرفته از شکل‌های قدیمی «آریانا» یعنی سرزمین آریایی‌هاست.

واژه­ی «آریا» در زبان‌های اوستایی، پارسی باستان و سنسکریت به ترتیب به شکل‌های «اَیریه»(airya)،«اَریه»(?riya)،«آریه»(arya) به کار رفته است. و نیز در زبان سنسکریت «اریه»(ariya) به معنی سَروَر و مهتر و «آریکه»(aryaka) به معنی مَردِ شایسته‌ی بزرگداشت و حرمت است و آریایی به‌زبان اوستایی «ائیرین»(airyana) و به‌زبان پهلوی و پارسی دری «ایر» خوانده می‌شود و ایرج به‌زبان آریایی «airya» است.
ایر در واژه به‌معنی «آزاده» و جمع آن «ایران» به‌معنی «آزادگان» است.

در شاهنامه درباره­ی پسر سوم فریدون می‌خوانیم :

مر او را که بُد هوش و فرهنگ و رای      مر او را چه خوانند ؟ ایران خدای

ایران در این‌جا به‌معنی جمع «ایر» یعنی آزادگان و «ایران خدای» به‌ معنی پادشاه آزادگان است.

ایرانیان و آریاییان هند که در روزگاران کهن زبان‌های آنان به یکدیگر بسیار نزدیک بود، خود را به این نام خوانده­‌اند.(سیمای ایران تألیف ایرج افشار، ص 67-68-69)

داریوش بزرگ در نوشته‌های نقش رستم و شوش از خود، چنین یاد می‌کند :

     «منم داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌های همه‌ زبان، شاه این بوم بزرگ پهناور، پسر ویشتاسب هخامنشی، پارسی، پسر یک پارسی، آریایی، از چهر آریایی (آریایی‌نژاد).»

(اومستد، ا.ت. تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ص 167)

اریه در نام «اریامنه»(ariy?ramna) - اریامنه پدر اَرشام پدر ویشتاسب و ویشتاسب پدر داریوش است - و «ایریه» در واژه‌ی اوستایی «اَیرینَه وئجه»(airyna.va?jangh) ایران‌ویج (ایران‌ویج در دید زرتشتیان هنوز هم به معنای بهترین و مقدس‌ترین بخش ایران و جهان است) و «اَیریوخشوثه»(airyo.xshutha) - اَیریوخشوثه کوهی که آرش، تیر انداز نامی ایران در زمان منوچهر پیشدادی از بالای آن تیری به سوی مشرق انداخت - و «ایره‌یاوه»(airy?va)، ایرج (یاری کننده‌ی آریا) به‌کار رفته است.

در مورد کشورهای دیگر و اقوام آریائی که به اروپا مهاجرت کردند و نام ایران را نگاه داشتند، می‌توان «ایرلند» را نام برد (ایرلند = سرزمین ایرها = سرزمین آریاییان) و هم در آن‌جا است که هنوز معابد میترایی یعنی یادگار دوران فریدون از زیر خاک بدر می‌آید. (دکتر فریدون جنیدی کتاب زندگی و مهاجرت آریاییان ص - 175 176)

این واژه را در زبان ایرلندی که هم‌ریشه‌ی زبان ماست به شکل «aire» و «airech» و به همان معنی «آزاده» می‌بینیم.

بخش نخست نام کشور ایرلند که در خود زبان ایرلندی «eire» نامیده می‌شود نیز همین واژه است.
Eire; former name of the Republic of Ireland

اریه و ایریه رفته‌ رفته به شکل «ایر»(?r) درآمد. ایرانیان در نوشته‌های پهلوی ساسانی، خود را به این نام و میهن خود را «ایران»(?r?n) نامیدند. (ایرانیان در نوشته‌های پهلوی اشکانی «اَریان»، در ارمنی «اِران»(eran) یا «ایرانشتر»(?r?n shathr) و در فارسی «ایرانشهر» نامیده می‌شدند.)
ایران در زبان پهلوی دو معنی داشت : یکی آریاییان یا ایرانیان و دیگر سرزمین ایران.

شکلی دیگری از ایران «اریان» است که در کتاب تاریخ پیامبران و شاهان از «حمزه اصفهانی»، دانشمند سده‌ی 4 آمده است. او یک‌بار از مملکت «اریان» و هم «فرس» و به بیان دیگر «اریان» نام می­برد و می­گوید که ایشان پارسسیان‌اند.(اصفهانی، حمزه. تاریخ پیامبران و شاهان، ص2)
از این سخن پیداست که او اریان را در معنی جمع و به جای ایرانیان یا آریایی­ها بکار برده است.

شکل «اریان شهر» نیز به جای «ایران‌ شهر» در کتاب التنبیه و الاشراف، تألیف «ابوالحسن علی مسعودی»، مورخ سده‌ی 4 نیز دیده شده است.(مسعودی، ابولحسن علی.التنبیه و الاشراف، صص 38-39)
«شثر» (= شهر در فارسی) که در واژه­ی پهلوی «ایران شثر» آمده است در آن زبان به معنای کنونی «سرزمین» است.
در زبان پهلوی ساسانی به جای شهر (در معنی امروزی) شثرستان (= شهرستان در فارسی) بکاربرده می‌شد و کیشور (= کشور در فارسی) به معنی یک بخش از هفت بخش زمین بود که به تازی «اقلیم» خوانده شده است. در زبان پهلوی از واژه‌ی «ایرانشثر»، کشور ایرانیان، کشور آریاییان خواسته و دریافته می‌شد. (کیا، دکتر صادق. آریا مهر، ص 3-4)

ایران هم‌چنین منسوب به‌محل آن، به‌نژاد «ایر» یا جایگاه آریاییان گفته می‌شده و هم‌اکنون نیز به همان نسبت خوانده می‌شود. بخشی از پیام کی‌خسرو به افراسیاب‌ را ببینید :

به ایران زن‌ و مرد لرزان به ‌خاک         خروشان ز تو پیش یزدان پاک

که در این بیت : ایران به‌معنی کشور آریاییان است، یا :

دریغ‌ است، ایران که ویران شود          کنام پلنگان ‌و شیران شود

ابوسعید ابوالخیر در این چهارپاره (رباعی) ایران را به معنی جمع ایر آورده است :

سبزی بهشت و نوبهار از توبرند               آنی که به خلد یادگار از تو برند
در چین وختن، نقش‌ونگار از تو برند         ایران همه فال روزگار از تو برند

بر گرفته از پایگاه پژوهشی آریا بوم


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

جدول نام روزهای ماه
شنبه 87 اسفند 3 7:55 عصر

جدول نام روزهای هر ماه در گاهشماری ایرانی

مانـَک

اوستایی

پهلوی

پارسی

هستی بخش بزرگ دانا

اهورامزدا

اورمزد

هرمَزد

1

اندیشه نیک

وهومنه

وهومن

بهمن

2

بهترین راستی و پاکی

اشاوهیشتا

ارتاوهیشتا

اردیبهشت

3

شهریاری نیرومند

کشتریا وریا - خشترا وئیریه

شهریور

شهریور

4

فروتنی و مهرپاک

سپنتا آرمئیتی

سپندارمت

سپندارمذ

5

تندرستی و رسایی

هئوروتات

خردات

خورداد  - خرداد

6

بی مرگی ، جاودانی

 آمرتات

امرتات

امرداد

7

آفریدگار

دزوه - دثوش

دزو ، دذوپت آتور

دی ، دی بآذر

8

آتش ، فروغ

اتر- آثرآت

اتور

آذر

9

آبها ، هنگام آب

اپم

آبان

آبان

10

آفتاب ، خورشید

هورخشئیت

خورشیت

خور - خیر - خورشید

11

ماه

ماونگه

ماه - ماذ

ماه

12

  ستاره تیر یا تیشتر ، ستاره باران

تیشتریه

تیر- تیشتر

تیر

13

جهان ، زندگی هستی - گیتی

گئوش

گوش

گوش

14

آفریدگار

دزوه - دثوش

دذو ، دذوپت میتر

دی ، دی بمهر

15

دوستی ، پیمان

میثر

میتر

مهر

16

فرمانبرداری

سرئوش

سروش

سروش‌

17

دادگری

رشنو

رشن

رشن

18

فروهر ، نیروی پیشرفت

فره وشی

فرورتین

فروردین

19

پیروزی

ورثرغن

واهرام

ورهرام

20

رامش ، شادمانی

رامن

رام - رامشن

رام

21

باد  - هوا

واته

وات

باد

22

آفریدگار

دزوه - دثوش

دذو ، دذوپت دپن

دی ، دی بدین

23

بینش درونی - وجدان

دئنا

دین

دین

24

خوشبختی ، دارائی و خواسته

اشی - ونگوهی

ارت

ارد

25

راستی

ارشتاد

اشتات

اشتاد

26

آسمان

آسمن

آسیمان

آسمان

27

زمین

 زام

زمامیات - زامدات

زامیاد  - زمی  - زمامیاد

28

گفتار پاک

منتره سپنت

امهراسپنت

مانتره سپند - ماراسپند - مهرسپند

29

فروغ و روشنایی بی پایان

انغره - رئوچه

انیران

انارم - انیران

30

روز زیادی

31

بر گرفته از پایگاه پژوهشی آریابوم


دیدگاه های شما()

نگارش شده به دست: اهورا هخا

جدول نام روزهای هفته در ایران باستان و مقایسه ی آن با روزهای هفت
شنبه 87 اسفند 3 7:54 عصر

 

نام کنونی

نام ایرانی

نام سُغدی1

ستاره وابسته

نام انگلیسی

مانک

یکشنبه

یوشمبت2

مهرشید روز

خورشید

Sunday

روز خورشید

دوشنبه

دوشمبت

 مه­شید روز

ماه

Monday

روز ماه

 سه­شنبه

سه‌شمبت

بهرام­شید روز

مریخ ، ایزد جنگ

Tuesday

روز ایزد جنگ

چهارشنبه

چرشمبت

 تیرشید روز

عطارد

Wednesday

روز عطارد

 پنج­شنبه

پنج‌شمبت

برجیس­شید روز

مشتری ، ایزد آذرخش

Thursday

روز ایزد آذرخش

آدینه

شش‌شمبت

ناهیدشید روز

زهره ، ستاره شادی آور3

Friday

روز ستاره­ی شادی آور

شنبه

شمبت

کیوان­شید روز4

زحل

Saturday

روز زحل

بر گرفته از پایگاه پژوهشی آریابوم


دیدگاه های شما()

<      1   2   3   4   5   >>   >

جدول همه یادداشت های این تار نگار
سپاس
www.mastaan.ir
نشانی جدید تارنگار
سیرسور
جشن دیگان شاد باد
شب یلدا شاد باد
پیشگویی های زرتشت از آینده ایران
فرتور خودم
بک گراند بیزینس
بک گراند اندیشه نیک
خدای درون
اوستا بخش دوم
اوستا بخش نخست
دین زرتشت
زرتشت
[همه عناوین(105)][عناوین آرشیوشده]

mastaneashegh.parsiblog.comMaso'ud Kazemi, 09112775116 - 09371275689 مزرعه طلایى گرگان - شهرک امام - 3353248 - 09111750694 - فروش کالای کشاورزی و ابزار وابسته

زیبا و خواندنی

ضرب المثل

پاسداری از زبان پارسی

دیدگاه شما ؟

تارنمای مســــتانی

آگاه سازی

نو اندیشى - دیدگاه آقای کبیر یکی از نو اندیشان ایرانی

گاه شمار

شنبه 103 اردیبهشت 8

از آغاز: 383503 بازدید

امروز: 2 بازدید

روز پیش: 46 بازدید

فهرست

[خـانه]

[ RSS ]

[ Atom ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

شناختن من

مستان ِ عاشق
اهورا هخا
تارنگار مستان

آرم خودم

مستان ِ عاشق

بود و نبود

یــــاهـو

آرم دوستان


















لینک دوستان

یادداشتهای من
مذهب عشق
هادی حامد رحمت
تک پیکسل (سرویس تبلیغات پیکسلی رایگان)
فرهنگ سرای پارسی
مستان ِ عاشق
پری ناز دختر شمالی
بیا تو بندر
اَمُــــــــردادگان

بایگانی

تاریخ و تمدن[31] . زرتشت[14] . تصاویر[9] . از همه جا[9] . موزیک و ویدئو[8] . گاه شمار[6] . گردشگری[6] . جشن ها[4] . مذهبی[3] . تلفن همراه[3] . زمینه میز کار[2] . اتومبیل[2] . دین و سیاست[2] . لطیفه[2] . لینک بلاگ . زمینه میز کار . طبیعت بی زبان . بازی ها . پزشکی . نوشته های خودم .

بایگانی

مطالب پیشین

اشتراک

 

نگارشگر پایه تارنگار

www.parsiblog.com
مستان ِ عاشق
گزینش برای رویه خانگى