سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مستان ِ عاشق

دانشمند زنده ای میان مردگان است . [امام علی علیه السلام]

نگارش شده به دست: اهورا هخا

(( داستان کودکی ِانسان )) بخش نخست
دوشنبه 87 بهمن 28 12:33 صبح

 

روزگاری در پس آسمان مه‌گرفت? سپیده‌دمان انسانیت ، کودک دیرسال در آغوش مادرش خفته بود ...این تصویر از منزلگاه الکترونیکی National Geographic برداشته شده است

 

«زِرِسِنّای اَلِـمسِگِّد»1 اهل آدیس‌آبابا ، پایتخت اتیوپی ، است . او دو فرزند دارد ؛ یکی «اَلولَه»2 که بیشتر اوقاتش را در «بونگالُوی» گرم و راحتشان ، توی بغل مامان عزیزش سپری می کند و اما دیگری دخترْکوچولوی سه ساله‌ای است که طفلکی سه میلیون و سیصدهزار سال درلابلای ماسه‌سنگها گیر افتاده بود و عاقبت ، دانشمند اتیوپیایی و همراهانش اورا یافتند و با تلاشی طاقت‌فرسا پیکر کوچکش را از دل سنگها بیرون کشیدند و خرده خرده اضافات و رسوبات را از جسمش زدودند . این کودک برای بار دوم اما این بار به‌کندی و بسیار آهسته از زهدان تاریخ پا به دنیای ما نهاد .

 

این تصویر از منزلگاه الکترونیکی National Geographic برداشته شده است

 

دانشمندان از روی جمجم? کوچکی که در این تصویر دیده می‌شود و قدری دیگر از بقایای استخوانی یک کودک ، پیکر او را با ابعاد واقعی بازسازی کرده‌اند که این نمون? مصنوعی در تصویر زیر دیده می‌شود .

 

 

بامزه اینکه پیش از این ، هرآنچه از استخوانهای کودکان آن دورانِ دور به‌دست آمده بود را می توانستیم در یک پارچ? قنداق جا بدهیم اما این تازه‌رسیده به‌تنهایی از هم? آنها سر است و نه‌تنها کامل‌ترین استخوان‌بندی یک کودک دورانِ دیرین محسوب می‌شود ، که عنوان کامل‌ترین سنگوار? گون? اُسترالوپیثـِکوس اَفـَرِنسیس3 را نیز ازآن خود کرده است . «لوسی» که مدتها سوگلی دیرین‌شناسان بود با آمدن کودک تازه‌به‌دوران‌رسیده قدری جایگاه خود را از دست داده است . لوسی 3.2 میلیون سال قدمت داشت و استخوانهای او که یک ماد? بالغ بوده است ، در سال 1974 پیدا شد . اما کودک رقیبِ لوسی برخلاف او ، هم اینکه انگشتان ظریف دستش برای ما برجای مانده و هم یک پای تقریباً کامل دارد و هم بالاتن? کامل ؛ اما به چشمِ زِرِسِنای امتیاز اصلی او بر لوسی این است که او چهره هم دارد . ( یک نکت? کوچک اینکه اتیوپیایی‌ها برخلاف اکثر ملل جهان در گفتگوهای رسمی از نام کوچک خود استفاده می‌کنند و ما هم زین‌پس از نام «زِرِسـِنّای» استفاده می‌کنیم . ) جث? کوچک این کودک اما ، شاید ارزشی بزرگ برای ما داشته باشد چرا که یاری‌مان می‌دهد نکاتی مهم درباب تکامل انسان دریابیم ؛ مثلاً برما روشن شود که دوران کودکی طولانی و نیازمندان? ما انسانهای امروز که در طی آن مغز بزرگ و توانمندما‌ن شکل می‌گیرد ، چه پیشینه‌ای در آن روزگاران کهن داشته است . «بیل کیمبـِل»4 که متخصص شناخت گون? اُسترالوپیثِکوس اَفَرِنسیس است و درگروه مطالع? سنگوار? تازه‌یافته نیز جای دارد ، ارزش موضوع بررسی خود را جدای از کامل بودن سنگواره ، در فراهم آمدن امکان بررسی مراحل زندگی و رشد آن موجودات می‌داند . او می‌گوید : "حالا دیگر می‌توانیم زندگینام? آنها را ، از زمان تولد تا آخر مرور کنیم ."

 

 

              

کودکی که در پایین تصویر ، سمت چپ دیده می‌شود ، دو نمون? دیگر را که قبلاً پیدا شده بودند با هم پیوند داده است . یکی از آن‌دو مذکر ، با نام  اِی‌اِل 444-2 ( با استخوانهای درشت‌تر در تصویر ) ، و دیگری همان لوسیِ معروف است و می‌توانیم تصور کنیم که حالا دختردار هم شده و این سه به‌همراه هم تصویر نسبتاً روشنی از گون?  اُسترالوپیثکوس اَفَرِنسیس به ما می‌نمایانند ؛ مثل یک خانواد? سه‌نفر? خوشبخت . «سِلام» که بسیاری از استخوانهایش به‌دست آمد ، کامل ‌ترین نمونه از این گونه و با چنین قدمتی است که تا کنون کشف شده است . او به ما سرنخهای نویی داد تا از چگونگی دگرگون شدن میمونها به چهر? انسان امروزی بیشتر بدانیم . اگر به شانه‌هایش نگاه کنیم به‌مانند یک گوریل است و ساختار کمربند شانه‌ای او احتمالاً برای بالا رفتن از درخت نیز مناسب بوده است . اما اگر به استخوان رانش نگاه کنیم ، امتداد آن از زانو تا مفصل ران ، از راستای قائم زاویه‌ای دارد که بسیار نزدیک به وضعیت این استخوان در انسان امروزی است و نشان از آن دارد که او به‌راحتی و خوبی بر روی دو پایش راه می‌رفته است . متأسفانه جویندگان نتوانستند تمام بخشهای استخوان‌بندی کودک را بیابند و ناچار برخی از آنها را به گون? خیالی وفرضی در این تصویر می‌بینید که بازسازی شده‌اند و به رنگ روشن نموده می‌شوند .

 

 

کودک داستان ما زمان کوتاهی بزیست و در همان شیرخوارگی آغوش مادر را برای همیشه ترک کرد اما انگار دای? مهربان طبیعت او را این همه سال در گوشه‌ای پنهان از همگان و دردل زمین ، مهربانانه نگاه می‌داشت ؛ شگفتا که مردمان آن منطقه که به‌ زبان «اَفَّر»5 گفتگو می‌کنند آن مکان را «دیکیکا»6 می‌خوانند و این نام را تداعی‌کنند? شباهت عجیب تپه‌ای در آن حوالی با پستانک بر آن محل نهاده‌اند . این تپه برکنار رود پیچاپیچ «اَواش»7 و قدری جنوبی‌تر از جایگاهی در سوی دیگر رودخانه به‌نام «هَدَر »8 ، قرارگرفته است . این محل دومی ازآنجا مشهور شد که لوسی را درآن یافتند . این هردو جایگاه و نیز بیشتر مصب رود اواش در در? میان‌گسلی اتیوپی واقع شده‌اند و در طول همین دره که تا کشورهای کنیا و تانزانیا نیز امتداد می‌یابد تاکنون بسیاری از بقایای انسان‌گونه‌ها کشف شده است . بقایای «آرْدی‌پیثِکوس رامیدوس»9 از همین جمله است و نیز «ردپای انسان لائـِتـُلی»10 که گویا ازآنِ مادر و فرزندی بوده که بر خاکسترهای نیمه‌گرم آتشفشانی راه می‌سپرده‌اند و جای پاهای جانوری که شاید سگ وفادار آنها بوده نیز در اطراف ردپای ایشان دیده می‌شود و اکنون دخترک داستان ما نیز در همین دره از خواب چند میلیون‌ساله برمی‌خیزد ؛ انگار که گهوار? انسان نخستین همینجاست .

 

آزارندگی گرما ، مالاریا و حیوانات وحشی از سویی ، و جنگ‌و‌جدال میان قبایل از سوی دیگر ، بر این منطق? بد آب و هوا سایه افکنده است .

 

 

 

گروه پژوهشگران که از حفاری در دیکیکا بازمی‌گردند در میان زمینهای صعب‌العبور کشور اتیوپی انگار اصلاً به چشم نمی‌آیند . حرکتهای زمین‌ساختی و فرسایش طبیعی ، سطح رسوبات چندمیلیون سال? نشسته بر این زمینها را عاری از هر پوششی کرده است . این سرزمین برهوت ، در روزگاران قدیم که استرالوپیثکوس‌افرنسیسها و دیگر اجداد انسان در آن می‌زیستند سبز و خرم بود . بقایای لوسی ، که شهر? آفاق است را نیز در کمتر از 10 کیلومتری همین محل یافته‌اند .

اما سواحل رودخان? اواش در اتیوپی گرم و سوزان است . سرزمینی است که سیلابهای خروشان گاه چشم‌انداز آن را ناگهان به هم می‌ریزد و می‌گذرد . بیماری مالاریا و ستیزه‌های جسته‌گریخت? میان قبایل متخاصم نیز گاه ساکنین امروزی این نواحی را می‌آزارد . گوشه و کنار میهمانان ناخواند? شبانه‌ای چون شیرها و کفتارها نیز بر سر راه آدمی سبز می‌شوند . حال تصور اینکه دانشمندان در دل این زمین برهوت ، چگونه درپیِ سنگواره‌های کهن می‌گردند دشوار نخواهد بود . اما این سرزمین غنی از میراث انسانِ نخستین ، همواره میزبان خوبی برای دیرین‌شناسان کوشا بوده و آنها را دستِ‌پُر به خانه‌هایشان بازگردانده است .

 

 

سالهای سال است که زمینهای پست واقع در انتهای شمالی در? میان‌گسلی بزرگ قار? آفریقا که به نام «پهنْ‌درّه یا فرونشستگیِ اَفَر»11 شهره است ، عرصه تاخت و تاز هیأتهای حفاری تحت‌رهبری خارجی‌ها بوده است . زرسنای اما ، متعلق است به نسل جدید دیرین‌شناسان اتیوپیایی و او این رسم دیرین? اجنبی‌محوری را در سال 1999 دگرگون کرد . در آن هنگام او رهبری یک گروهِ جویند? سنگواره‌های کهن را خود بر عهده گرفت و در شرایط دشوار حاکم بر اَفَر به‌کار پرداخت . کار آنها تا اواخر سال 2000 به یافتن انبوهی از سنگواره‌های فیل و اسب‌آبی و کرگدن و آهو12 انجامیده بود و خبری از اجداد انسان نبود . اما زرسنای می‌دانست که آنها در جای درستی به جستجو پرداخته‌اند و احتمال موفقیتشان زیاد است . محل کار او در مؤسس? انسان‌شناسیِ تکاملی «ماکس پلانک» در لایپزیگ آلمان است و در مجموع دانش و رتب? علمی خوبی دارد . او می‌دانست جانورانی که ایشان بقایای آنها را یافته بودند ، احتمالاً در حاشی? پردارودرختِ رودخان? قدیم اواش می‌زیسته‌اند و آباء انسان نیز در همان بیشه‌ها به‌سر می‌برده‌اند . امروز درختان ماقبل تاریخی منطق? دیکیکا مدتهاست که از صحنه برچیده شده‌اند و حسرت سایه‌ای را به‌دل باشندگان منطقه گذاشته‌اند . روز دهم دسامبر آن سال نیز از قاعد? گرمای طاقت‌فرسای منطقه مستثنا نبود که گروه بازهم برای کاوش راهی کار شدند . «تِلاهون گِبـرِسـِِلّاسی»13 کسی بود که آن‌روز متوجه چهر? نحیف «کودکِ دیکیکا» شد که درمیان خاکهای روی یک شیب ، نمای محوی از آن پدیدار بود و به قد و قوار? صورت یک میمون به نظر می‌رسید . اما زرسنای از روی استخوان ابروی کوچک و ظریف و نیز دندان نیش کوچک او ، بلافاصله متوجه شد که آنها بقایای یک انسان‌گون? خردسال را پیدا کرده‌اند . بروبچه‌های او موفق شده بودند یک گنج کوچولوی دیرین‌شناختی کشف کنند چراکه هم جمجم? دست‌نخورد? یک کودک دوران کهن را دربرابر خود می‌دیدند و هم آنطور که بعد متوجه شدند بیشتر استخوانهای بالاتن? این طفل نیز درون یک گلول? ماسه‌سنگیِ سخت و محکم ، درهم پیچیده شده بود و درست زیر جمجمه در دل زمین پنهان بود . زرسنای این ماجرا را از جمل? آن پیشامدهایی می‌داند که فقط یک‌بار در عمر هر کسی ممکن است رخ دهد.

او دلیلی برای مرگ کودکِ دیکیکا نیافته است اما به این فکر می‌کند که ناگزیر رودخانه ( البته اگر خود باعث مرگ کودک نبوده ) ، می‌بایست بدون فوت‌ِوقت به‌جوشش آمده ، پیکر بیجان کودک را از چنگال مردارخواران و از معرض محیط فرساینده و تباه کننده ربوده باشد و آن را زیر ماسه‌ها و قلوه‌سنگها مدفون کرده باشد و دستِ آخر هم به تدریج این تود? درهم‌پیچیده، سخت شده و به سنگ بدل گشته باشد وگرنه امروز بقایای جسم او تا این حد صحیح و سالم به دست ما نمی‌رسید . جالب است که اکثر دانشمندان بعد از کشف بقایا مجبورند صدها تکّ? پراکند? به‌دست آمده را به‌زحمت به‌ هم بچسبانند ، اما زرسنای تقریباً می‌بایست برعکس رفتار می‌کرد ؛ او چاره‌ای نداشت جزاینکه به‌کمک یک مت? دندانپزشکی تود? ماسه‌سنگی را از دور و بر مهره‌ها و لابلای دنده‌های کودک بتراشد و بزداید تا اندک اندک ظرایف پیکر او آشکار شود . وی می‌گوید :"من ذرّه ذرّه خاکها را از بدن او پاک کردم . در این کار مدام مراقب این هستی که نکند از سر اشتیاق و عجله آسیبی به سنگواره وارد کنی ." و شاید باور نکنید که کار او تاکنون پنج سال وقت گرفته است .

و اما نابرده‌رنج گنج میسر نمی شود : درپی این تلاش درازآهنگ و دشوار مجموع? کامل دندانهای ارزشمند یک اُسترالوپیث کم سنّ‌وسال امروز در اختیار ماست . این دخترکوچولوی14 قدیمی یک ردیفِ کاملِ دندانهای شیری دارد و زیر آنها هم دندانهای دایمی‌اش پنهان شده که در عمر کوتاهش فرصت سربرآوردن نداشته‌اند . وقتی که پیکرش را آشکار کردند ، دنده‌های ظریفش هم به‌مانند روزی که زنده بوده هنوز در وضع طبیعی و در دوسوی ستون مهره‌های قوسدارش قرار گرفته بودند . یکی از انگشتهایش نیز هنوز درحالتی خمیده بود ، مثل‌این‌که انگشت کوچولوی طفل چیزی را گرفته بوده است . و اما این کودک یک ارمغان بسیار جالب دیگر نیز برای زرسنای با خود داشت و آن استخوان لامی15 او بود که نزدیکیهای گلوی کودک پیدا شد و جزء نوادر بود ( در نوع خودش دوّمی و قدیم‌ترین ) و ارزش آن از آنجاست که این استخوان بعدها نقشی بس مهم در سخنگویی انسان‌ ایفا نمود . به زعم یکی دیگر از اعضای گروه مطالعاتی ، از رهاورد این استخوان کوچک اکنون می‌توانیم به روند تکامل دستگاه صوتی انسان نگاهی نو بیاندازیم .

 

 

استخوان‌بندی «سلام» ، از ناحی? کمر به پایین به ما انسانهای امروزی می‌ماند .

 

 

 

دانشمندان به‌امید اینکه میان مردمان امروزینِ سرزمین کهن صلح و آرامش برقرار شود ، نام «سلام» بر این کودک نهادند . اتیوپیاییان به‌زبان خود این نام را "سِلام" می‌خوانند . استخوان‌بندی «سلام» از ناحی? کمر به پایین با انسانهای امروزی چندان تفاوتی ندارد . مثلاً یکی از زانوهایش که کامل و خوب به‌دست آمده کشککی دارد که به ‌شکل و انداز? یک نخودفرنگی خشک‌شده است . اما بالاتن? او هم مثل لوسی ویژگیهای زیادی همانند میمونها دارد . مغز او کوچک  و بینی‌اش مانند شامپانزه‌ها پهن و کوتاه بوده و صورتی دراز و پوزه‌ای جلو آمده داشته است . انگشتانی به‌بلندی انگشتان شامپانزه و همانند آنها خمیده ، از دیگر ویژگیهای اوست . استخوانهای کامل کتف او تا کنون تنها نمونه‌هایی هستند که از گون? استرالوپیثها به‌دست آمده است . این استخوانهای او همانند یک گوریل جوان امروزی است و احتمالاً مناسب بالا رفتن از درخت بوده است . نباید فراموش کرد که این انسان‌گونه‌ها برروی دوپا راه می‌رفته‌اند اما برخی از دانشمندان بر این نظرند که آنها بخشی از اوقات خود را نیز بر روی درختان می‌گذرانده‌اند .

به هر روی کودک دیکیکا بی‌گمان موجودی متفاوت بوده است ؛ موجودی که نیاکانش چند میلیون سال پیش از آن راه خود را از میمونها جدا کرده بودند . تفاوتهای این موجودات با دیگر خویشاوندانشان در مسیر تکامل بیشتر و بیشتر شد و بسیاری از آنچه ما امروز داریم ماحصل همان جرقه‌های اولیه است ؛ از پیوندهای خانوادگی گرفته تا توانایی سخن گفتن همه ریشه در همان روزها دارند .

تصویر ذهنی یک هنرمند از وصف کودک دیکیکا در کلام دانشمندان چنین بوده است . این طفل مانند بچه‌های امروزی به مادر تکیه می‌کرده و مادر مجبور بوده با دستانش او را در آغوش نگه‌دارد . همچنانکه زرسنای نرم‌نرم اجزای پیکر مکشوف خود را  از درون سنگها بیرون می‌کشید ، ویژگیهای جسمانی میمون‌سان آشکار می‌گشت . صورتی میمون‌نما و شانه‌هایی مناسب صعود از درختان . ولی زانوهایش و یک پای نسبتاً کامل او به ما از دوپا بودنش و آنچنانکه در نقاشی دیده می‌شود، از شباهت پاهایش با انسان امروزی می‌گویند .

زرسنای در ذهن خود جماعت استرالوپیثکوس افرنسیس را اینگونه تصور می‌کند که : " بر دو پای خود ایستاده ، به دنبال غذا می‌گشته‌اند و گاه اگر لازم بوده از درختان نیز بالا می‌رفته‌اند ، به‌ویژه خردسالها که جث? کوچک خود را راحت‌تر بالا می‌کشیده‌اند " . دقیقاً نمی‌دانیم چه هنگام ، اما زمانی بوده که اسلاف انسانِ دوپا ، انگشت شست بزرگ و فعالِ پای خود را که هنوز در شامپانزه‌ها و دیگر میمونها حفظ شده ، از کف دادند و این انگشت آنقدر کوتاه شد که کارایی خود را برای بچه‌ها که قبلاً با چهار دست و پا خود را به بدن مادر می‌چسباندند از دست داد . پیش از آن مادرها درعین حال که فرزندشان را با خود می بردند اما دستانشان هم آزاد بود و به‌راحتی پی غذا می‌گشتند و در موقع خطر فرار می‌کردند و یا مسافتهای طولانی را طی می‌کردند . اما آن دوران به‌پایان رسید .

هنوز بندهای شست پای کودک دیکیکا به‌تمامی به‌دست نیامده وگرنه می‌توانستیم با اطمینان بگوییم که مادرش از آزادی و استقلال بهره‌مند بوده و یا به‌هنگام بچه‌داری و نگهداری و مراقبت از طفل بی‌دفاعش ، درتدارک غذا و دفاع از خود وابسته به دیگران بوده است .

برگرفته از :  www.amordadgan.com


دیدگاه های شما()


جدول همه یادداشت های این تار نگار
سپاس
www.mastaan.ir
نشانی جدید تارنگار
سیرسور
جشن دیگان شاد باد
شب یلدا شاد باد
پیشگویی های زرتشت از آینده ایران
فرتور خودم
بک گراند بیزینس
بک گراند اندیشه نیک
خدای درون
اوستا بخش دوم
اوستا بخش نخست
دین زرتشت
زرتشت
[همه عناوین(105)][عناوین آرشیوشده]

mastaneashegh.parsiblog.comMaso'ud Kazemi, 09112775116 - 09371275689 مزرعه طلایى گرگان - شهرک امام - 3353248 - 09111750694 - فروش کالای کشاورزی و ابزار وابسته

زیبا و خواندنی

ضرب المثل

پاسداری از زبان پارسی

دیدگاه شما ؟

تارنمای مســــتانی

آگاه سازی

نو اندیشى - دیدگاه آقای کبیر یکی از نو اندیشان ایرانی

گاه شمار

پنج شنبه 103 آذر 8

از آغاز: 393588 بازدید

امروز: 126 بازدید

روز پیش: 8 بازدید

فهرست

[خـانه]

[ RSS ]

[ Atom ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

شناختن من

مستان ِ عاشق
اهورا هخا
تارنگار مستان

آرم خودم

مستان ِ عاشق

بود و نبود

یــــاهـو

آرم دوستان


















لینک دوستان

یادداشتهای من
مذهب عشق
هادی حامد رحمت
تک پیکسل (سرویس تبلیغات پیکسلی رایگان)
فرهنگ سرای پارسی
مستان ِ عاشق
پری ناز دختر شمالی
بیا تو بندر
اَمُــــــــردادگان

بایگانی

تاریخ و تمدن[31] . زرتشت[14] . تصاویر[9] . از همه جا[9] . موزیک و ویدئو[8] . گاه شمار[6] . گردشگری[6] . جشن ها[4] . مذهبی[3] . تلفن همراه[3] . زمینه میز کار[2] . اتومبیل[2] . دین و سیاست[2] . لطیفه[2] . لینک بلاگ . زمینه میز کار . طبیعت بی زبان . بازی ها . پزشکی . نوشته های خودم .

بایگانی

مطالب پیشین

اشتراک

 

نگارشگر پایه تارنگار

www.parsiblog.com
(( داستان کودکی ِانسان )) بخش نخست - مستان ِ عاشق
گزینش برای رویه خانگى